اگر سعی کنیم که از زوایای اخلاق و مذهب، به موضوع نگاه نکنیم، دروغ گفتن را می توان یکی از رفتارها و مهارتهای تکامل یافته برای بقا تعریف کرد.
انسان خردمند (هومو ساپینز) تنها گونه از جانداران نیست که دروغ میگوید. رفتارهای اغراق آمیز (بلوف)، فریبکاری، تظاهر، پنهان کاری و دروغ گفتن در تمام جانواران و حتی تک سلولی ها نیز دیده شده است.
مثلا نوعی از سنجاب ها غذا را در دهان خود پنهان میکنند و سپس در نقاط مختلف زمین چاله های دروغین حفر میکنند و تظاهر به چال کردن غذا تا سایر سنجاب ها متوجه نشوند که غذا نهایتا در کدام چاله پنهان شد.
برخی باکتریها سیگنالهای دروغین شیمیایی از خود ارسال میکنند تا نسبت به موقعیت خاص باعث جذب یا دفع سایر باکتری ها شوند.
موشها موقع به دام افتادن خود را به مردن میزنند و در واقع اصطلاح موش مردگی هم از همین جا آمده است، تا بتوانند در موقعیت مناسب و بصورت ناگهانی فرار کنند.
برخی میمونها به دروغ فریاد خطر سر میدهند تا سایر میمونها فرار کنند تا به تنهایی غذایی که پیدا کرده اند را بخورند.
برای همه ما پیش آمده که از ترس والدین یا معلم دروغ بگوییم یا حقیقتی را پنهان کنیم یا با حتی فریبکاری کنیم. دروغ گفتن در انسانها میتواند برای رسیدن به موقعیتی یا به خاطر جلوگیری از عواقب یک کار یا از دست دادن موقعیتی باشد.
دروغ می تواند بخاطر ترس باشد یا برای رسیدن به سکس، ثروت، قدرت، جلب توجه، محبت، مصلحت، انتقام و دهها دلیل دیگر باشد. اما همگی شامل مبنایش همان اصل تنازع بقا است.
و البته مورد خاصی هم وجود دارد و آن بیماری دروغگویی (دروغگویی پاتولوژیک) است که نوعی وسواس فکری است و میتواند بخشی از اختلال شخصیتی باشد و به خودی خود بروز کند.
دروغ گفتن با همه منافعش، به همان اندازه می تواند به ضرر یا صدمه دیگران هم منجر شود.