ازدواج یک موسسه اقتصادی اجتماعی است که چهار عنصر رفاقت، همیاری اقتصادی، دسترسی همیشگی به سکس و تولید مثل، جزو بنیانی ترین دلایل وجودی آن است.
اعضای این موسسه زناشویی بدون شک، روحیات و خلقیات و حتی اهداف شان تغییر می کند. اعضای موسسه شاید اصلا تشخیص شان برای انتخاب شریک درست و کامل نبوده است. دو شریک موسسه شاید بعد از مدتی، دست از اعتماد و احترام به همدیگر بردارند. شاید از خط قرمزِِ پرنسیپل های این موسسه عبور کنند.
هر روز، هزاران موسسه مشابه در سراسر جهان، قراردادشان را برای همراهی و همسری لغو می کنند و از هم می پاشند. بخش زیادی از این نوع موسسات، خود را در وضعیت بن بستی می یابند که یا می سوزند و می سازند یا سرکوب و عدم رضایت شان از یک مسیر ناهنجار دیگر نظیر پناه بردن به اعتیاد، غرق شدن در کار و حتی روابط زناشویی نامشروع، سر باز می کند.
البته صدها میلیون نفر از آدمها هم هستند که یاد می گیرند با وضعیت سرد و بی روح موسسسه زناشویی شان که برپا ساخته اند کنار بیایند. خیلی ها یاد می گیرند از بخشی از منافع و سلیقه های شخصی شان بگذرند چون منافع دیگر، نصیب شان می شود.
ولی اگر صمیمت و جسارت لازم برای حرف زدن در باره هر چیزی که آزارشان می دهد ایجاد شود ازدواج، دیگر موسسه محکومان نخواهد بود.