يك پيت حلبی قُر شده پر از قير مذاب هم داشتند كه با يك طناب معمولی میكشيدند بالا و پيت در مسيرش هی كج ميشد و قیر داغ، لب پر ميزد. من گفته بودم برادر من، حتما برای اين كار وسيله مخصوصی هست مگر شماها دست از جان شسته ايد كه به كارفرما چيزی نمیگوييد؟
و جواب شنيده بودم كه نفست از جای گرم در میآید خانم. دو ماه بيكار بودم و الان هم اگر ناز كنم صدتا مثل من از سر ميدان میآورند همين كار را بكند. و توی چشمهايش يك فحش غليظ هم میديدم …
نامه به دست میآيند مطب و توی راديو گرافی میبینی صورت های شان تكه تكه شده بوده است و با هزار پيچ و مهره به هم وصل است و آنوقت بیمهها از ما میخواهند تعيين برآورد خسارات داخلِ دهانی بشوند.
یا پرت شده اند يا زير دستگاه رفته اند يا خواب آلود بوده اند و اشتباه كرده اند و به هرصورت خوشحالند كه زنده هستند مقداری پول عایدشان می شود.
حرف هم كه بزنی كه شماها مگر زبان نداريد يا برده سازنده اهرام مصر هستيد كه وضعتان اين هست دوباره همان فحش غليظ تو چشمشان میآيد و همان « نفست از جای گرم در می آيد» روی زبانشان.
يكی امسال آمد و تعيين خسارت گرفت و خانه نشين شد و صاحبكار برای دلجويی قبول كرد پسر عموی بيكارش را به جای او ببرد و سال بعد پسر عمويش با فك خرد و دست وبالِ گردن، آمد تعيين خسارت گرفت … پريروز هم روز كارگر بود و من ديدم كه جلوی ساختمانِ همسايه را دارند خيلی پاكيزه و مرتب آب و جارو میكنند و وقتی چرايش را پرسيدم جواب دادند كه فلانی از جرثقيلِ بلند، پرت شد كف زمين.
امروز شلنگ میگيرند روی خون رفيقشان و فردا هم ناچارند میروند سر پستش بالای همان جرثقيل. خيلي هم با دقت داشتند روی تابلوی « اول ايمنی بعد كار» را هم شلنگ میگرفتند. يك تابلوی ديگر هم بود كه از ما همسايههای محترم كه نفسمان از جای گرم در میآيد بابت ايجاد سر وصدا معذرت خواهی میكردند. لابد صدای تركيدن فلانی كه ديگر همان نفس سرد را نمیكشد هم جز همان سر و صداها بود.