دوست دخترم شبنم و من بعد از دو سال زیر یک سقف زندگی کردن، تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم. تصمیمی که تقریبا هر دوی ما بر درست بودنش شک نداریم. در طی روزهایی که در باره جدایی مان حرف می زدیم و دلایل پایان دادن به دوستی مان را مرور می کردیم یکدفعه و بدون هیچ قرار قبلی تصمیم گرفتیم قبل از جدا شدن همیشگی، برای آخرین بار با هم سکس داشته باشیم.
بنا شد اولین پنجشنبه هفته بعد که مصادف با سالگرد آشنایی مان بود، شب موعود باشد.
روز بعد من یادآوری کردم که ما می دانیم که همیشه سکس خوبی داشتیم و مشکل ما برای جدا شدن ربطی به آن نداشت. برای همین شاید بهتر است اخرین سکس را به عنوان آخرین یادگاری یا هدیه به هم بدهیم.
او در پاسخ تکست من نوشت که هدیه آخر ممکن است تصمیمِ نهایی ما برای جدایی را مختل کند چون این سکس بود که باعث جدی شدن رابطه ما شد.
دو روز بعددر جوابش نوشتم شاید سکس آخر شبیه یک حس ترحم است. انگار یکی از ما و یا شاید هر دوی ما، شرمنده است از تصمیم برای جدا شدن و حالا می خواهد سکس آخر را به خاطر ترحم به فرد مقابل، انجام دهد.
او نوشت درست می گویی … کاری که قرارش را گذاشتیم از ما آدم های احمقی خواهد ساخت. معلوم نیست اصلا چرا می خواهیم جدا شویم وقتی به این راحتی همدیگر را درک می کنیم. با هم راه می آییم و کنار می آییم.
ایمیلم را با چند ایموجی جواب دادم.
بعد از چند ساعت نوشت :« اگر یک نفر از طرفین هنوز بخواهد رابطه ادامه داشته باشد چطور می تواند از همآغوشی که پایانش جدایی است لذت ببرد؟.
من برایش اینها را فرستادم
او فردایش نوشت ولی ترجیح می دهد پنجشنبه موعود، سر قراری که گذاشتیم باقی بماند.
من گفتم اگر او بیاید من هم می آیم.
بعد
آخرش