اتفاقی که افتاد و شکست – ۲

new-cover-without-barcode-for-majaleh
ملحفه را آرام روی فربد می‌کشی و پوسته‌های تخمه و چندین استکان چای و دستمال کاغذی را که فربد میان‌شان احاطه شده، جمع می‌کنی و به طرف آشپزخانه می‌روی. رفیع بیدار است. غلت‌زنان زیر لب می‌گوید:
– یه لیوان آب میاری؟
برایش از شیر آب لیوان را پر می‌کنی و مراقب هستی در تاریکی ِ هال به کسی و چیزی برخورد نکنی. نور کمی‌که از پنجره‌ی تنها اتاق خواب به هال می‌تابد کارَت را آسان‌تر می‌کند. لیوان را می‌دهی و می‌روی. رفیع زیر لب می‌پرسد:
‌‌- چی شده؟
فقط می‌گویی: هیچی.
درِِ اتاق را پشت سرت روی هم می‌گذاری. پنجره را آرام باز می‌کنی. سرت را به دزدگیرهای ‌‌فلزی تکیه می‌دهی. پیرزن صاحبخانه حتا در کوچه هم نشسته و به تو زل زده. رفیع از فکر تو خوابش نمی‌برد. احساس می‌کند هم باید برای پول شارژی که نداده عذرخواهی کند و هم بپرسد که چه شده است. سال‌هاست که تو را می‌شناسد و با تو زندگی کرده است. وقتی وارد اتاق می‌شود پنجره را می‌بندی و می‌گویی:
– فردا امتحانِ فلسفه‌ی تطبیقی دارم اون‌وقت تا الان نشستم پای چرندگویی‌های فربد.
– حالت خوش نیست؟ شرمنده به خدا هیچی تو دست و بالم نیست.
– دشمنت شرمنده. می‌دونم.
– در کل سر حال نیستی دیگه. چی شده؟
– شاه صنمه. پیرسگ ول کن نیست.
رفیع دلش می‌ریزد ولی پوزخند می‌زند. روی تخت می‌نشیند و گوشش را می‌خاراند و می‌پرسد:
– یعنی واقعن اینقدر آدم قحطیه ؟
– چه می‌دونم بابا. پاشو می‌خوام بخوابم صبح باید با مُلّا نقطه‌ای سر کلاس سرو کله بزنم.
از روی تخت بلند می‌شود اما نمی‌رود. زیر پنجره‌ی کنار کمد می‌نشیند و می‌گوید:
– تو خیلی مردی شاهو. هر وقت فکر می‌کنم…
– پاشو. پاشو جون ِ مادرت بذار بخوابیم.
رفیع آه می‌کشد. در سکوت به تو که پتو را روی خودت می‌کشی نگاه می‌کند و لب پایینش را با ‌‌دندان‌های بالا می‌گزد و موقع رفتن سرت را محکم ماچ می‌کند. همیشه به دیگران می‌گوید “آدمِ روشن‌‌بین دیده‌اید؟ نه؟ پس شاهو را نمی‌شناسید.” و تو را نشان می‌دهد. شاید حق داشته باشد. دلت مثل اقیانوس است. به دیگران برای همه‌ی اشتباهات‌شان حق می‌دهی. همیشه می‌گویی منظر دیگری وجود دارد که فردی است و ما حق قضاوت نداریم. همیشه می‌گویی می‌بخشم که جایی بخشیده شوم. به گوناگونی جهان ِ اذهان ایمان داری.

بخش اول  بخش دوم بخش سوم  چهارم  بخش پنجم  بخش ششم

 

رمان «اتفاقی که افتاد و شکست» در انتشارات آمازون امریکا

رمان «اتفاقی که افتاد و شکست» در انتشارات آمازون اروپا

More from مرد روز
ایرانی‌ها در طی بازی‌های فوتبال جام جهانی، کمتر پورن دیده‌اند
پرترافیک ترین وبسایت پورنوگرافی، آمار دیدن ویدئوهای سکسی را در طی بازی...
Read More