به سوی بهشت زمستانی، به سمت کلاته خیج رفتیم، از کنار بسطام و جنگل ابر گذشتیم و از جادهی یخزده به سلامت عبور کردیم.
خانههای این منطقه با روشهای سنتی محافظت میشوند!
یادگار گذشتهها دستی میخواهد که دوباره بلندش کند. حیف نیست؟
پیرمردهای کلاته خیج
شهربانو خانم میگفت این مرغ خرد است، آن بقیه کلاناند و این را اذیت میکنند، برای همین مرغ تا احساس خطر میکند میپرد بغل صاحبش
آن حفرهها در دو طرف برای باد نخوردن فانوس تعبیه شده.
روز دوم به کالپوش رفتیم، آنجا بانوی مهربانی به نام فاطمه صغری ما را به خانهی پدرش دعوت کرد، توضیح اینکه پدرش به شیوهی سنتی زندگی میکند، بخاریاش هیزمیست و وسایلش را خودش میسازد کافی بود که دعوت را با سر قبول کنیم. خانه معمولی بود، اما وارد اتاق پدر که شدیم فهمیدیم خانهی پدر یعنی چه. بوی هیزم در اتاقی که با نمدهای رنگی پوشیده شده بود و دیوارهایش با گل سفید شده بود و حتی لولهی گاز شهریاش پشت محفظهای فلزی پنهان شده بود آنقدر فضا را گرم و مطبوع کرده بود که نشستم و با تمام وجود آرامش آن اتاق را جذب کردم. اتاق حس خانهی پدربزرگم را داشت، همان بو، همان گرما، همان آرامشی که بیش از سی سال بود تجربه نکرده بودم.
صندوقچهی دستساز پدر
هاون دست ساز پدر
از بادامهای محصول درخت حیاط برایمان آوردند تا شرط مهماننوازی را به جا آورده باشند
بعد پدر فاطمه صغری خودش آمد. عذرخواهی کرد که بچههایش از ما خوب پذیرایی نکردهاند، اما ما که به بهترین وجه پذیرایی شده بودیم. سلامت باشی پدر
و در پایان لقمهای چرب و لذیذ از کشک. روایت شده که نامهای دیگر این غذا کاله جوش، کمه جوش و کشک جوش میباشد، نامش هر چه باشد به مزهی دلچسبش و خواب سنگین بعد از آن خللی نمیرسد
بخشی از گزارش سفر به روستاهای اطراف شاهرود: کلاته خیج، بافت و کالپوش