میتوان بهدرستی، همه ماجرای استقبال از مد توسط زنان و دلبستگی مردان به ورزش را در هیبت مصرف و کلک تبلیغاتی خلاصه کرد و در دنیایی که نابرابریهای اقتصادی و فرهنگی بیداد میکند کل ماجرا را انحرافی و مضر دانست اما:
قدیمیترین خاطرهام از مد و تب لباس و آرایش مو به سالهای آخر حکومت پهلوی برمیگردد. هیچوقت از یادم نمیرود که آشناییام با “مد” بسیار نامنتظره بود. آن موقعها، تمام غصه من و دوستانم خلاصه میشد در داشتن کفش کتانی خوب و محکم برای بازیهای هر روزه فوتبال و به ذهنمان خطور نمیکرد که ماجرا و تفننی به نام “مد” هم میتواند در بین دختران محله و ازجمله آنها خواهرم وجود داشته باشد.
در یک روز ابری که بیم باریدن و قطع مسابقه فوتبال بین کوچه ما و کوچه بغلی با دیده شدن نور خورشید از پشت ابرها برطرف شده بود به سمت خانه دویدم تا آمدن آفتاب را با پوشیدن یک کتانی نو جشن بگیرم. هیچوقت یادم نمیرود صدای جیغهای بلندی را که به محض ورودم به انباری درون حیاط شنیدم؛ جیغهایی که با همه شدت نتوانستند مرا از دیدن دوستانِ خواهرم که هرکدامشان به تقلید از گوگوش، هرکدام در گوشهای فیگور گرفته بودند غافل کند.
دقیقا به یادم نمیآید و شاید بخشی از ماجرا را با تخیلات نوجوانیام شاخ و برگ دادهام ولی فکر میکنم در هیاهوی دویدن و چرخش ناگهانیام پس از جیغ دختران، هم متوجه صورتهای پرآرایش آنها شده شدم و هم برقِ یک جفت کفشِ قرمز پاشنه بلند نیز نظرم را جلب کرده بود.
از آنجا فرار کردم و به میدان محله و دوستانم برگشتم ولی هرگز حادثه فوق را به دوستانم نگفتم چون ممکن بود با چیزهایی که دیده بودم تصویری ناخواسته از خواهرم در ذهن دوستانم تداعی شود. خواهر معترض من هم از ترس پدر و مادرم از سر فضولی تصادفی من گذشت و دعوایی بین ما صورت نگرفت. اما نکتهای که مجبور شدم به سرعت فراموش کنم این بود که دختران محله در خانه ما در حال “مد بازی” بودند.
با این مقدمه گریزی میزنم به مطلبی در مجله “اکونومیست”[1] که توجهم را به این دلیل جلب کرد که نویسنده آن ادعا کرده است مقاله “آشنایی مردان با کمد لباس زنان” به آنها کمک خواهد کرد تا تصویر روشنی از ماجرای “مد” و دلبستگی شدید زنان پیدا کنند. آقای لوک لیچ از دبیران تایمز لندن پیام اصلی مقالهاش را بر این ادعا استوار کرده است که علاقه مردان به ورزش، نزدیکترین مثالی است که میتوان برای فهمیدنِ دلبستگی بین زنان و “مد” به کار برد.
آقای لیچ تاکید میکند که کوچکترین آشنایی با ماجرای مد، سلیقهها، رنگها و تغییرات فصلی و دورهای آن نداشته است و مسئولیت نگهداری و به روز کردن صفحه مد در تایمز لندن به این دلیل به او واگذار شد که دبیر صفحه به خاطر بارداری، مجله را بهطور موقت ترک کرده بود.پس از مدتی انکار و بیتوجهی، مسئول جدید بخش مد، با همه بیعلاقهگیاش، کنجکاو دنیای بسیار پرجنب و جوش مد شد که حوادث و هیجانهای آن محدود یک ملت خاص نیست و توسط صدها میلیون زن در سراسر جهان پیگیری میشود. آقای لیچ به پشتوانه تجربه رودررو و تقریباً روزانهای که با دنیای مد داشته مدعی است که میخواهد معرف دنیای مد برای اغلب مردانی باشد که با این پدیده احساس غربت میکنند.
دوسال گشت و گذار در سالنهای مد، مصاحبه با زنان معروف در دنیای سرگرمیها، آشنایی با صاحبان کمپانیهای معروف طراحی لباس، کفش، کیف، جواهرات و وسایل آرایش میتواند برای یک مرد بیسلیقه کافی باشد تا از ظرافتها و دلبستگیهای زنان سر در آورد. او حتی بهخاطر موقعیتش توانست به داخل کمد لباسِ زنان مشهور راه یابد و با آنها درباره دلایلِ داشتن کمدهای پر از اجناس گفتوگو کند.
آقای لیچ معتقد است نگاه کردن به مسابقات ورزشی، دنبال کردن تیمها یا قهرمانان خاص در دنیای ورزش برای مردان گریزگاهی برای فرار از زندگی سخت روزمره است. به همان نسبت، تبعیت کردن و دنبالهروی زنان از مد نیز سرگرمی است که به آنها اجازه میدهد تا گریز هرچند کوتاه و گران از مشکلات زندگی داشته باشند.
دنبال کردن حوادث ورزشی برای مردان و جنبوجوشهای همیشه متغیر مد برای زنان، بهانه گفتوگو درباره علاقهمندیهای مشترک را برای آنها ایجاد میکند. داشتن عادت، احساس و سلیقههای مشابه در حقیقت تمایلی است برای برطرف کردن نیاز اجتماعی انسانی که هر روز تنهاتر میشود. از این زاویه اگر بنگریم ورزش و مد به نوعی جایگزین بخشی از آیینهای جمعی و مذهبی شده است.
میتوان بهراحتی و بهدرستی، همه ماجرای استقبال از مد توسط زنان و دلبستگی مردان به ورزش را در هیبت مصرف و کلک تبلیغاتی خلاصه کرد و در دنیایی که نابرابریهای اقتصادی و فرهنگی بیداد میکند کل ماجرا را انحرافی و مضر دانست. از قدیم الایام اما، بشر در کنار تلاش و جدیتی که برای بهبود زندگی اجتماعی بیشتر به خرج میدهد همیشه در حال خلقِ فرصتهایی است که بتواند گاهی از واقعیت دشوار زندگی بگریزد.
در آن روز ابری دوران نوجوانی، به انگیزه پوشیدن کفش کتانی نو در بازی فوتبالِ محله، با تفریح “مد بازی” دختران محله بهطور تصادفی و کوتاهمدت آشنا شد. در این روزها و سالها، هم مردان بیشتری در حال آشتی و آشنایی با مد هستند و هم جمعیت بزرگتری از دختران به پستوی خانهها بسنده نمیکنند و به ورزش نزدیکتر میشوند. شاید بیجهت نبود که در آن بعد از ظهر، دعوایی بین من و خواهرم صورت نگرفت.
پانویس:
Luke Leitch, A MAN’S GUIDE TO A WOMAN’S WARDROBE [2] , The Economist