به تایلند رفتن بدبختم کرد

۲۷ ساله بود که به تایلند رفت. فقط هم برای سکس رفت.  قبل از آن اصلا هیچ تجربه ای نداشت. به تنهایی برای یک هفته در بارهای بانکوک گشت. روزهای اول با دو زن روسپی در ساعات مختلف روز همبستر شد. روز دوم فهمید که می تواند روسپی های کشورهای مختلف نظیر چین و برمه و ویتنامی را هم در اختیار داشته باشد.

چیز زیادی از ایدز نمی دانست ولی خطر ایدز را در نظر می گرفت. معمولا چندین کاندوم همراه خودش می برد. اما هم جوان باشی و هم دسترسی به زنان جوان با قیافه های سالم داشته باشی ناخواسته پیش می آید نوع فعالیت جنسی که داری خظر ابتلا به ایدز و بیماری های مقاربتی را نادیده بگیری.

دو سال از آن سفر گذشت و خیلی هم به این تصمیمی که در زندگی به خاطر محدودیت هایی که در ایران بود به خودش می بالید. همه جا هم می نشست و به همسن و سال های خودش توصیه می کرد که اگر می توانند به عنوان توریست جنسی به تایلند بروند.

حدود یک ماه پیش وقتی برای نهار از اداره اش خارج شد تا قدم زنان به یک ساندویچی برود ناگهان نفسش در سینه حبس شد. انگار که یک نفر با آرنجش به بالای شکمش ضربه ای زده باشد.

آنقدر حمله ترسناکی بود که به دکتر رفت. آزمایشات زیادی انجام داد ولی خبری نشد. تنگی نفس دوباره اتفاق نیفتاد ولی خستگی و تب و خشک شدن پوست بدن بعد از آن حادثه در وی ظاهر شد. اشتهایش کم نشده بود و طبق معمول غذا می خورد ولی ظرف یک ماه 10 درصد از وزنش کم شد. دکتری که تحت مراقبتش بود به سرطان ریه مشکوک بود.

هفته ای شاید دوبار در آزمایشگاه ها بود. یکبار که برگه آزمایش جدیدی به وی داد گفت که می خواهد محض احتیاط، آزمایش HIV هم داشته باشد. اصلا ترسی به دلش راه نداد و رفت برای آزمایش.

این سفر لعنتی و  اشتباهی که در زندگی اش کرد همه زندگی اش را  به هم زد. سلامتش هم  با وجود دارو، به مویی بند است و  شرم و گناه امانش را بریده است. زندگی اش از حرکت ایستاد.

وقتی وارد دنیای  HIV و ایدز و بیمارانی شد که در این بدبختی دست و پا می زدند. تازه فهمید که مبتلا شدن چقدر آسان است.  در کنار مریض های ایدزی معتاد و فقیر،  مریض های زیادی دید که افراد عادی مثل خودش بودند. از وکیل و مکانیک و بازاری تا معلم و کاشی کار … هیچکدام شان هم به ذهن شان خطور نمی کرد که روزگار شان اینطوری سیاه شود.

اغلب شان خیلی زود علائم ویروس  در بدن شان ظاهر شده بود. یک تب معمولی با سردرد و اسهال که بیشتر شبیه علامت یک آنفولانزا بود.

احساس شرم و گناه از دو سو گریبان مفلوک وی را می گیرد. از طرفی به خاطر تن دادن به خرید بدن زنان بود و از طرف دیگر ترغیب و تشویقی بود که به جوان های مثل خودش کرده بود برای رفتن به بهشت بانکوک…

خیلی خیلی متاسف است. این نامه را نوشت شاید سهم بسیار ناچیزی در جلوگیری این مرض مهلک ایدزدر بین جوانان داشته باشد. تمنا می کند وی را ببخشید. می گوید یک فرد معمولی است با اشتباهاتی معمولی که مرضی مرگبار نصیبش شد.

People_living_with_HIV_AIDS_world_map

HIV_Epidem_copy

این نوشته توسط یک فرد به صورت ناشناس برای مان ایمیل شد. اصلا قابل انتشار در شکل اصلی اش نبود.  بعد از مکاتبه مداوم از طریق ایمیل با نویسنده نامه به این حالت رسیده است.

مرکز ملی پیشگیری از ایدز ایران

http://www.avert.org/professionals/hiv-around-world/asia-pacific/overview

http://fa.phuket.thai-sale.com/bangla-road-phuket/

More from سعید داورپناه
رهبر ارکستر زندگی خود بودن
مقاومت و بردباری چیست؟ ایا فقط محدود است به درجه سختی های...
Read More