می گویند ژوزه ساراماگو که در ایران با رمان « کوری» خود را در قلب کتاب دوستان جا داده است موضوع مورد علاقه اش مرگ بوده است. یک روزنامه نگار امریکایی در مقاله ای سعی کرد گوشه های از دغدغه های او را مورد بررسی قرار دهد.
در رمانِ «راهنمای نقاشی و خطاطی» که بیش از چهل سال پیش نوشتم، قهرمان داستانم جمجمهای را در دستانش میگیرد که در حقیقت تکرار واقعیتی بود که برای خودم اتفاق افتاده بود. تجربه به دست گرفتن جمجمه پدرم که در جنگ جهانی اول جانش را از دست داده بود. عمل من تکرار رفتار فیلسوفانه «هملت» بر سر قبر آشنایِ دورهً بچگیاش نبود. مرگ پدر من فقط واقعیتی بود که وجود داشت و گریزی از آن نداشتم.
ظاهراً مرگ همچنان یکی از مشغلههای ذهنی نویسنده است چون در یکی از آخرین آثارش به نام «هجوم دوباره مرگ»، قهرمان اصلی داستان که یک نوازنده ویولنسِل است، با زنی زیبا آشنا میشود که در حقیقت همان «مرگ» است. در این داستان، مردم برای مدت کوتاهی از مرگ در امان میمانند ولی مثل همیشه، واقعیت مسیر ماجرا را عوض میکند و دوباره مرگ، امری طبیعی و پذیرفتنی میشود.
جیمز وُود، منتقد معتبر، به این نکته اساسی اشاره کرد که پدر و مادر ساراماگو که او را به خاطر فقر نزد خانواده مسن خود گذاشتند باعث شد تا واقعیت ساده روستا و تخیلِ افسانههای فولکلور پدر و مادر بزرگش، در ذهن او در هم بیامیزند.
ژوزه ساراماگو هم نویسندهای مدرن است و هم پایبند به شیوه روایت کلاسیک. از طرفی، شاهد جملات و عبارتهایی طولانی در نوشته هایش هستیم . از طرف دیگر حذف نشانههای نظیر علامت سئوال، نقطهگذاری در پایان جملات و گیومه و ویرگول و … را به عمد در داستان هایش در نظر می گیرد.
این ترکیبِ متضاد که هم به سنت نگارش مودب و مرتب بها نمی دهد و هم داستان هایش را به نقل از افراد بیسواد می نویسد قابلیت انعطاف و تخیل گستردهتری را برایش ایجاد کردد. شگرد بکارگیری قهرمانانی ساده و معمولی با روایتهایی گیج و نامفهوم، به او اجازه می دهد حرف هایش را با افسانهها و اسطورههای کشورش در هم بیامیزد. ساراماگو با این حقه، انرژی قصهنویسی را از بند محدودیتهای سنتی رها میکند و همزمان، با رندی تمام، حرفش را توسط یک قصه گو که فردی ساده و غیرقابل اعتماد است بازگویی می کند.
ساراماگو در یکی دیگر از مصاحبههایش گفته است: «من رماننویس نیستم. بیشتر یک مقالهنویسام که مقالاتم را در رمان میگنجانم». تاکید بیشازحد ساراماگو بر تفکر منطقی و ارائه انتقادات و راهحلهای فرهنگی و اجتماعی از طریق داستاننویسی، به او این احساس ضدجاهطلبانه را میدهد که رمانهایش فقط نوعی مقاله با لحن قصه گویانه هستند.
ساراماگو هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۸، جمله معروف فرناندو پزوا، شاعر بزرگ کشورش را دوباره سر داد که «خط و زبان پرتغالی، کشور من است» و جایزه نوبل را به همه مردم پرتغالیزبان هدیه کرد.
در پایان، شما را به این جمله صمیمانه ساراماگو ارجاع میدهم: «باید این را هم اضافه کنم که معمولاً شخصیتی که از خودم در نوشتههایم منعکس می کنم، از خودِ واقعی ام بهتر است»
Richard A. Preto-Rodas , José Saramago: Art for Reason’s Sake World Literature Today, Vol. 73, No. 1 (Winter, 1999), pp. 11-18 , Published by: University of Oklahoma
http://www.nytimes.com/2010/06/19/books/19saramago.html?pagewanted=2&_r=1Scott Foundas
Jose Saramago: Death Interrupted, An interview with the late Nobel laureate