با وجود آنکه رشک و حسادت تقریبا همراه و در بسیاری موارد هم معنی هستند ولی فرق بزرگی بین شان است. ما وقتی حسادت می ورزیم معنایش این است که چیزی داریم که خطر از دست دادنش را حس می کنیم. اما رشک بردن به خاطر نداشتن چیزی است که دوست داریم داشته باشیم.
دنیای معاصر با همه بی ثباتی ها و سر در گمی هایش، از گذشته عادلانه تر است.، یک حس عمومی ایجاد شد که همه ما شانس، موقعیت و امکان موفق شدن داریم. شاید پولی در بساط نداریم، اعتبار و حامی خوبی هم نداریم ولی برای بخش قابل توجهی از نسل های جدید که فرصت تحصیل و یاد گرفتن یک فن و تخصص را دارند این امید هست که با پشتکار و یک ایده خوب، موفق هم بشویم.
برای همین در این دوره و زمانه یکی از موتورهای اساسی تلاش برای موفقیت در زندگی، رشک بردن است. عملی که با اخلاق دنیای قدیمی و سنتی در تضاد بود.
در اعتقادات قدیمی تر بشر، حق موفقیت، شهرت و حتی خوشبختی، محدود به یک عده خاص و برگزیده بود. برای مثال حتی فکر اینکه یک کشاورز چیز دیگری جز کشاورز بشود وجود نداشت.
آدم ها این روزها می بینند و می فهمند که می توانند یک امید جاه طلبانه داشته باشند. این روزها، ما به آنهای رشک می ورزیم که شگرد موفقیت شان در دسترس ما هم می توانست باشد. ما رشک می ورزیم چون احساس می کنیم موفقیت و خوشبختی که برای دیگران به وقوع پیوسته است امکان دارد برای خودمان ایجاد شود.
در دنیای قدیم، احساس شرم و گناه و سفارشات اخلاقی برای پرهیز از رشک وجود داشت ولی خود غبطه خوردن برای داشتن چیزهای بیشتر و بهتر، عملاً باعث شده است که جوامع تحول بیابند. خیلی از ما انسان ها حتی نمی دانستیم چه هدفی در زندگی می توانستیم داشته باشیم اگر حس رشک و غبطه در ما نمی جوشید.
ما به جای تقبیح و سرکوب رشکی که وجود ما را شعله ور می سازد شاید بهتر است بررسی دقیق تری داشته باشیم و ویژگی های غبطه خوردن را درک کنیم. شناختن رشکی که به یک همکلاسی 10 سال پیش مان داریم که یک شرکت بزرگ و موفق به راه انداخته است می تواند به ما کمک کند تا به یک سئوال اساسی در این زمینه پاسخ دهیم : « ما چرا به دیگران غبطه می خوریم؟» شناخت توانای هر انسان موفقی که به او رشک می ورزیم می تواند تبدیل به حل گوشه های از یک معمای بزرگ برای شناخت واقعی قدرتِ خودمان باشد
فرق زیادی بین ما و آنهای که رشک می ورزیم وجود دارد
همیشه داستان های دلگرم کننده وجود دارد نظیر اینکه فلانی با یک روش ساده و اتفاقی، کشف یا اختراع بسیار مهمی کرده است و به همین خاطر مشهور یا میلیاردر شده است. پس چرا ما نمی توانیم؟
ما غبطه خورهای بدی هستیم. به بعضی ها که فکر می کنیم موفقیتی راحت داشته اند رشک می ورزیم چون معتقدیم از عهده ما نیز بر می آمد. در صورتی که شاید فقط یکی از کارکردها یا شگردها و یا ویژگی های آنها را داشتیم. در صورتی که فرد مشهور و بسیار موفق مسیر مشخص و همه جانبه ای را طی کرده است. شاید به موقع شانس آورده است. شاید می توانست روزی 18 ساعت مشغول برنامه و هدف خود باشد. شاید یک مغز مستعد برای نقشه ریختن و حساب و کتاب داشته است. شاید بیش از حد جسور یا دقیق یا لجباز بوده است.
On Envy
http://www.thebookoflife.org/what-to-do-about-the-envy-were-all-quietly-dying-from-inside/
image source