چرا ایرلندی های مهاجر پس از گذشت 150 سال از قحطی بزرگ سیب زمینی هنوز هر سال «دیاسپورا » بودن خودشان را هر جا که باشند جشن می گیرند؟
چرا یهودیان پراکنده در تمام دنیا، فاجعه بزرگ هولوکاست را زمینه اتحاد، یادآوری و پیوند اجتماع خود قرار می دهند؟ چرا آمیش ها و صدها و هزاران گروه مهاجرت کردهِ قومی، مذهبی و ملی، دلایلی برای بزرگداشت و بازسازی خاطرات و فرهنگ سرزمین مادری فراهم می کنند؟ چرا جشن تیرگان می رود تا تبدیل به یک غرور ملی برای ایرانیان خارج از کشور گردد؟
اجازه دهید قبل از همه نگاهی داشته باشیم به کلمه دیاسپورا یا قوم مهاجر و سعی کنیم به یک تعریف مشخص از آن برسیم تا بتوانیم نشان دهیم چقدر برپایی و توسعه جشن های فرهنگی نظیر تیرگان در تورنتو می تواند در حفظ هویت فرهنگی دیاسپورای ایرانی موثر باشد.
در برداشت اولیه، دیاسپورا میتواند به جماعت مهاجر اتلاق شود ولی تنوع و گسترش بی نظیر آن در دنیای کنونی این حق را برایش ایجاد کرده است که مفهوم و منظور بیشتری را در بر گیرد.
کلمه «دیاسپورا» ریشه یونانی دارد و تلفیقی است از فعل «اسپِرو» به معنی پاشیدنِ دانههای نباتی و «دیا» که معنای بر روی یا دوباره میدهد که ترجمه تحت الفظی اش میشود «دانه پاشی دوباره» … یونانیها البته منظورشان از دیاسپورا در جامعه انسانی، هم مهاجرت بود و هم استعمار انسانها. دیاسپورا برای یهودیها، افریقاییها، فلسطینیها و حتی ارمنیها کلمه زخم زننده و تلخی است و دل خوشی با این کلمه ندارند.
دیاسپورای استعماری با اسپانیایی ها و اروپاییها و کوچ شان به قاره های تازه شناخته شده شروع شد و فتح و تسخیر سرزمین های جدید اما حتی در میان این نوع استعمار، پناهندگان مذهبی هم بودند که برای فرار از آزار و محدودیت مثلا از انگلیس و اروپای شمالی گریخته و به سرزمین جدیدِ «امریکا» رفتند.
میلیونها برده سیاه پوست از طریق سوداگران اروپایی، به امریکا آورده شدند که تحت عنوان دیاسپورای «مظلوم» شناخته می شود. از قرن بیستم نوع متفاوت تری از دیاسپورای کارگری از ملیت های مختلف بر اساس نیاز به کارگر ارزان ایجاد شد. جنگ جهانی اول و دوم و قحطی ها و بلایای طبیعی، ملیت های نظیر یهودیان و ایرلندی را نیز بر گروه های دیاسپورا افزود.
دیاسپورا از آن کلمات است که حتی به زبان کشور میزبان هم فهمیدنش دشوار است. هنوز خیلی از ما فرق بین مهاجرت و دیاسپورا را نمی توانیم تشخیص دهیم.
شاید بتوان گفت «دیاسپورا» محدود به جابجای اختیاری و یا اجباری انسانها به سرزمینهای میزبان نمیشود بلکه تعریف اصلی دیاسپورا در این نهفته است که آنها همواره آرزوی برگشت به سرزمین مادری را در خود نهفته دارند و صد البته همیشه در تکاپوی آن هستند که بتوانند از حقوق مساوی با مردم سرزمین میزبان نیز برخوردار باشند. دیاسپورا ملتی دو وطنه است.
دیاسپورا در حقیقت جابجایی و درهم پیچیدن ایدهها، آرزوها و سنتهای است که بین کشور میزبان و مردم میهمان صورت میگیرد. به عبارتی دیگر، دیاسپورا یک کوچ نشینی قومی مداوم است. ایده و مفهوم دیاسپورا، بسیار شبیه ایده یک وطن است. وطنی که مردم دیاسپورا سعی میکنند با حفظ اداب و رسوم، سنت، زبان و تاریخ مشترک در سرزمین جدید باقی نگه دارند.
«ایرلندی ها که حدود 150 سال پیش به امریکا مهاجرت کردند در حقیقت نوعی از دیاسپورای اجباری ناشی از قحطی «سیب زمینی» است که یک چهارم جمعیت ایرلند را به کام مرگ کشانده بود. «پارسیان» یکی از قدیمیترین دیاسپوراهای بشری، نمونه مهاجرت مداوم .جامعه ای است که از ایران به هند و از آنجا به افریقا و و در ادامه امریکا و اروپا مدام در حال کوج هستند
با همه اینها شاید نمی شود تعریف مشخصی از کلمه «دیاسپورا» در ذهن دست یافت و همچنان کلمات قدیمی نظیر غربتی، خارجی و «کوچ قومی» و حتی آوارگی که یک معنای قدیمی برای این پدیده اجتماعی است را تداعی می کند.
ما ایرانیان به طور ناخودآگاه بعد از سالها اقامت به مردم میزبان خود لقب «خارجی» میدهیم. شاید نسبت خارجی دادن به میزبانان، نوعی فرافکنی است. مثل بسیاری از دیاسپوراهای قدیمیتر، شاید بعد ار قرنها، همچنان میزبان برای ما «خارجی» محسوب میشود چون همزمان خودمان را خارجی می دانیم.
و اما چرا باید دیاسپورا بودن خودمان را جشن بگیریم؟
ادامه دارد