سرش را بالا میاندازد. هشت سال است که زبانش بند آمده. میگویم پول ندارم و فقط کارت عابربانک همراهم است. باز سرش را بالا میاندازد و دستش را دراز میکند. بیست هزار تومان طلبش را میخواهد. توی جیبم دست میکنم اسکناس پنج هزاری را سمتش میگیرم و میگویم پول ناهارم است. اسکناس را نمیگیرد و بر میگردد و میرود. میگویند بعد از تجاوز کارگرهای ساختمانی به زن و دخترش، دیگر حرف نزده. از نعمت، دوستش، شنیدم که دست و پایش را بستهاند و جلوی چشمش اول به زن و بعد به دخترش تجاوز کردهاند. شش نفری که دستگیر کردهاند تمام جرم را گردن همان دو نفر متواری انداختهاند. همسایهها با اینکه دلسوزی میکنند باز زنش را که به قول خودشان زیاد لوندی میکرده و با همسایهها گرم میگرفته را مقصر میدانند. زنی که طاقت نیاورد و سال دوم خودکشی کرد اما او هنوز زنده است و طلبش را میخواهد.
آدمی به همه چیز و با هر شرایطی خو میگیرد. به یک اتاق بیست متری با دیوارهای دود زده ته یک کوچه بنبست حوالی پایین شهر. به یک تکه موکت و مبل و یخچال و توالت مشترک بین پنج خانوار. حتی به لرزش شیشهها موقع عبور قطار و صدای سوتش خو میگیرد و برایش آرامبخشتر از صدای ونگ بچههای قد و نیمقد همسایهها میشود. آدمیزاد است دیگر… عادت میکند به خوردن هر روزه تخممرغ و می پذیرد بهترین غذایش تن ماهی شود.
به شادیهایی که روز به روز کوچکتر میشوند عادت میکند و به عشق دیدن فیلمی از کارگردان مورد علاقهاش تمام هفته را کوک است. فیلم جدید عبدالرضا کاهانی « استراحت مطلق» را برای بار دوم میبیند با وجود آنکه می داند این فیلم برای اکران گرفتن تن به تکه تکه شدن هم داده است.
فیلم «استراحت مطلق» روایت همیشگی عبدالرضا کاهانی از پوچی در کوچه و پس کوچه های تهران است.
بازی رضا عطاران با همان خونسردی همیشگی و علی السویه بودنش، باز به کار میآید. رضا عطاران بازی اش به نسبت نقشی که در «اسب حیوان نجیبی است» کمی تهاجمیتر شده است. عبدالرضا کاهانی از مجید صالحی که مدتها در فیلمهای به اصطلاح زرد نقش می گرفت نیز بهترین بازیاش را گرفت.
بابک حمیدیان هم سنگ تمام گذاشته و سکانس مواد مصرف کردنش در کنار مجید صالحی بینظیر از کار در آمده است. تنها ترانه علیدوستی بعنوان زن شهرستانی نتوانسته به خوبی از پس نقشش برآید و بر عکس او، فریده فرامرزی با توجه به داشتن مجوز عبور از خط قرمزها بدلیل محرم بودنش با رضا عطاران بازی باورپذیری را ارائه کرد.