سلام. من مردي هستم ٤٩ ساله که دو فرزند بزرگسال دارم .هفت سال است كه از زنم جداً شدم حدود ۳۵ سال قبل من عاشق دختري بودم كه عشق اول من بود ولي متاًسفانه بعد از دو سال ما به دلائل بچه گانه از هم جدا شديم و من در سن ٢٢ سالكًي با دختري ازدواج كردم كه دوست نزديك عشق أولم بود او نیز کمی قبل از من با مردي كه ٢٠ سال از خودش بزركًتر بود ازدواج كرد.
به هر حال ما هيج ارتباطي با هم نداشتيم و اون به امريكا مسافرت كرد با خانواده اش و من هم به با خانواده ام … سالها از هم بي خبر بوديم تا اين اواخر که يك شب پيغامي روي موبايل من اومد كه اگه من بخوام بيام دبي براي چند روز كدوم هتل را پيشنهاد ميكنين و اين پيغام از كسي نبود الا از … كه در امريكا زندگي ميكرد. با اين پيغام همه چي در من زنده شد. دو ماه بعد اون به دبي اومد البته براي ديدن فاميلش كه از ايران اومده بودند.
همه مخارج اعم از بلیط هواپيما و هتل و همه و همه حتي كادوهاي سنگين قيمت به عهده من بود و من خوشحال از اينكه يه عشق واقعي بعد از ٣٥ سال رسیدم. اما روزي كه برگشت بعد از يك ماه همه چي تموم شد و انگار نه انگار كه ما با هم عاشق و معشوق بوديم. به هر حال الان موندم چكار كنم. از اينكه به احساسم و شعورم توهين شده خيلي ناراحتم و بارها می خواستم كه زندگي اش را به هم بريزم! شما بگين من چكار كنم
با احترام خاص. سیروس
سیروس عزیز
واکنش های طبیعی در این موارد معمولا راه به جای ندارند جز نفرت و انتقام و بدبینی و بقیه قضایای مشابه … ولی اجازه بده برعکس روند معمول به احترام خط قرمزهای که تاکنون رعایت کردی به چند نکته مثبت این اتفاق اشاره کنم شاید لازم نبینی که بیشتر از این وقت و احساس صرف این ماجرا کنی.
اگر این اتفاق نمی افتاد افسوسِ عشقی که زیر خاکستر 35 ساله نهان بود تا آخرین لحظه زندگی رهایت نمی کرد. عبور کردن از این توهم، می تواند یکی از بهترین هدایای باشد که در این دوره از زندگی نصیبت شد.
با کار و مدیریت اقتصادی که داشتی این امکان را مهیا کردی که احساس و عاطفه دیرینی که در وجودت بود وضعیتش روشن شود و هزینه اش بیش از همه نوش جان خودت … پرونده عشق اول بسته شد، نه به خاطر اینکه عشق اول اشتباه بود نه… صرفا به خاطر اینکه انسان تغییر می کند. تو هم امروزت از قبل از این حادثه متفاوت است. البته شک نکن که بخشی از حساب و کتاب های خودت نیز درست نبوده است.
به نظر من تجربه زیبایی بود و هویت انسان، چیزی جز این خاطره ها و اتفاقات درست و غلط نیست. این حقیقت را هم در نظر بگیر که در اوج جوانمردی و نجابت مردانه ات هستی و اگر فکر می کنی آمادگی حادثه و دلهره دیگری را داری همه شرایط و بخت یار تو گشته است که سبک و با ذهن آزاد، بدون هیچ وابستگی عاطفی شروعی دوباره داشته باشی. این روها 50 سالگی، اول جهل چلی مردها است.
سیروس عزیز اصلا در بند انتقام و عبرت و هر چیز دیگر که فکر می کنی سزاوار خانم … است نباش. ما انسان ها، شغل مان تربیت و اصلاح و تنبیه مستقیم دیگران نیست. زندگی همواره این نوع زنان و مردان را در خود دارد تا ما تجربه کنیم. یاد بگیریم و به باورهای خودمان گاهی بخندیم.