غمگین بودن و تشویش داشتن خاصیت ذاتی دوره ما است ولی بعضی ها شانس دارند از آن عبور کنند و ترانه آرام زندگی را در همه چیز بینند… اجازه دهید دو شعرکوتاه از یک شاعر کانادایی و ایرانی را معرفی کنم که هر دوی شان به نوعی کمابیش مشابه با افسوس می گویند مشکلات نباید ما را دلسرد کند.
کانادایی ها یک شاعر دارند به نام Al Purdy که در حد شاملو بود برای ادبیات کانادا … او یک شعر زیبا دارد به نام « پرنده سنگی» که در آن رو به مخاطبش می گوید می دانم پریشانی، می ترسی و از اجتماع دلزده ای و گریزان. می دانم که تو هم معتقدی مردم درب و داغان هستند. آنها یا به دنبال سوء استفاده از وجود تو هستند یا پول تو و خلاصه اینکه خیلی حال زیاد خوشی نداری …
اما مخاطب عزیز، من یک روز در قطب شمال، سرم را روی زمین گذاشتم تا صدای درون زمین را بشنوم. خوب که گوش دادم متوجه یک ترانه ثابت و مدوام در دلِ زمین شدم…. بعد ناگهان به این فکر رسیدم که همه ما از روز اول پیدایش زمین، از همان سلول اولیهِ میلیونها سال پیش تا حالا، مداوم و مستمر به خاک تبدیل می شویم و دوباره موجودات زنده دیگری حیات می یابند و آنها به خاک بر می گردند و این چرخه مشترک همیشه وجود دارد.
برای همین بعید نیست همه رذالت ها، شرارت ها، حماقت ها، ترسها و همه خوشبختی ها، تکرارِ همان ترانه ساده و ثابتِ زندگی در دل زمین است …
به نظرم رسید حرف دل این شاعر کانادایی خیلی نزدیک است به احساسِ منصور اوجی و شعر کوتاهی که نوشته است به نام «هوای باغ نکردیم» … به گمانم، شعر منصور اوج نیز نهیبی است برای دیدن و شنیدن تپش مداوم زندگی و تکرار همیشگی اش
کجاست بام بلندی؟
و نردبان بلندی؟
که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا
و بر شوی و بمانی بر آن و نعره بر آری:
هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت …!
http://www.thecanadianencyclopedia.com/articles/al-purdy
Stone Bird