در بخش اول این مقاله نگاهی داشتیم به اینکه چطور علم روانشناسی از ۱۰۰ سال گذشته به این طرف نسبت به احساسات اصلی بشری ( ترس، انزجار، خشم، غم، شادی و شگفت زده شدن) نظر دوخته است. در ابتدای امر گمان اصلی این بود که احساسات به خودی خود وجود خارجی ندارند و بیشتر واکنش های غریزی و هدایت شده جسمی هستند. از 60 سال پیش تحقیقاتی صورت گرفت که نشان می داد اتفاقات بیرونی نیز در ایجاد احساسات نقش دارند.
با مطرح شدن نظریات روانپزشک امریکایی Aaron Beck مسیر شناخت و تعریف و حتی معالجه احساسات ناهنجار نظیر خشم، ترس و بویژه غم کاملا عوض شد. مهمترین خصیصه تئوری وی در این نهفته بود که رفتار های احساسی را نتیجه تراوشات فکر انسان دانست. به این تعبیر که همه انسان ها به طور کلی به دو صورت به دنیای پیرامون می نگرند.
از نظر دکتر Aaron Beck نحوه دیدن و درک دنیا می تواند به تنهایی باعث ایجاد احساسات ناگوار شود. به عنوان مثال ریشه اصلی احساسی نظیر غم این است که مدام بر روی نکات ضعف و ناتوانایی ها تاکید می ورزد. به اعتقاد او، یک چهارچوب منفی و از پیش تعیین شده در ضمیر ناخوداگاه بعضی انسان ها وجود دارد که آنها را وا می دارد به دنیا و تجربیات زندگی با دیده منفی بنگرند.
لازم نیست افراد از نظر کلینکی رسماً و تماماً افسرده باشند تا به این احساس از خود، دنیا و آینده برسند. Aaron Beck توضیح می دهد که برای مثال غمگین بودن نتیجه این باور است که فرد چیز مهمی را در زندگی از دست می دهد یا خشمگین بودن ناشی از این ذهنیت است که چیز مهمی از فرد گرفته شده است. یا تشویش افراد به خاطر این است که فکر می کنند اتفاق بدی برای شان خواهد افتاد. مهم این است که بدانیم همه این واکنش های غیرواقعی ساخته و پرداخته ذهن بشر هستند
قدم بعدی در این زمینه را دکتر روانشناس Albert Ellis بر می دارد وقتی که خصوصیت ذهنی جدیدی را برای تشخیص احساسات ناهنجار تبیین می کند. او معتقد است بشر این قابلیت را دارد که در دنیای ذهنی خودش مجموعه ای از باید و نباید ها را خلق می کند نظیر اینکه من باید موفق شوم. من باید چیزی را که می خواهم به دست آورم و باید دوست داشته شوم. طبیعتاً چون در واقعیت زندگی، موارد دست نیافتن ها زیاد است غم و افسردگی نتیجه بدیهی این مسیر درک و شعور می گردد.
از همین دوران ها است که نغمه های اولیه درمان بیماری های روحی نیز به گوش می رسد. روانشناسان از این به بعد تلاش شان را بر این واقعیت ادراکی تمرکز می بخشند که برای غمگین نشدن و تصحیح افکار افسرده، افراد بهتر است ذهنیت منفی و بایدهای ناسالم و غیرواقعی را کنار بگذارند. اگر پایه و قرار اصلی احساسات بر روی واقعیت های موجود باشد بر توانایی عبور از احساسات غیرمفید ما افزوده خواهد شد. روانشناسان از آن به بعد امیدوارند با تنظیم عقلانی واکنش افراد به آنها کمک کنند تا با مشکلات روحی خود کنار بیایند.
راه بسیار طولانی برای درک و تصحیح احساسات اصلی انسانی در پیش رو است. بی شک تحول داروها می توانند عدم تعادلِ فعل و انفعالات شیمیایی و یاخته های عصبی مغز را تا حدودی تنظیم کنند. از طرف دیگر، درک بیشتر و بهتر ذهنیت های از پیش تعیین شده که پایه و منشا احساست غیرواقعی دارند باعث می شود که بخش قابل توجهی از نارسایی های روحی بشر شناخته و مهار شوند.
The Complete Guide to Understanding Your Emotions
https://girlssblogdotcom.wordpress.com/tag/a-complete-guide-to-understanding-your-emotion/
image source