حکایت فروش دختران قوچان

dokhtaran ghoochan2
حکومت خراسان در دوران قاجار از مناصبی بود که قیمتی گزاف داشت و از وجهه‌ی خاصی برخوردار بود. علاوه بر حاصلخیزی کشاورزی خراسان و اهمیت مشهد که از مراکز مهم جلب زوار و تجار بود و اراضی و عواید هنگفتی وقف آن شده بود، نواحی شمالی و شرقی این ایالت به دلایل سیاسی در قرن نوزدهم مورد توجه و رقابت دولت‌های انگلیس و روس و ایران هم بود.

در سال ۱۲۸۴ شمسی، با کم‌محصولی مزارع و شیوع ملخ در منطقه، مردم قوچان  از بابت پرداخت مالیات در چنان تنگنای سختی قرار گرفتند که ناچار شدند دختران خود را بفروشند تا بتوانند خراج حکومت آصف‌الدوله در خراسان را بپردازند، حاکمی که آوازه‌ی ظلم و اجحاف وی در حق رعیت به گوش همه رسیده بود.

افسانه نجم‌آبادی مورخ و استاد دانشگاه هاروارد در کتاب «حکایت دختران قوچان، از یادرفته‌های انقلاب مشروطیت» به این ماجرا پرداخته و موشکافانه پیامدهای اجتماعی و فرهنگی آن را تحلیل کرده است:

فروش دختران قوچانی به ترکمانان و ارامنه‌ی عشق‌آباد در بهار سال ۱۲۸۴ هجری شمسی  در دوران حکومت آصف‌الدوله در خراسان، و به اسارت رفتن زنان باشقانلو در پاییز همان سال در حمله‌ی ترکمانان به ناحیه‌ی بجنورد در زمان حکمرانی سالار مفخم رخ داد.

اگرچه فقر رعیت و ظلم حکومت و حتا دخترفروشی واقعه‌ای بی‌سابقه نبود ولی همزمانی‌اش با جنبش مشروطه این دو حادثه را به سرعت تبدیل به یکی از داستان‌های تظلم «ملت» علیه «دولت» ساخت و بدین ترتیب بود که زبانزد عام و خاص گشت. به عبارتی، بازگویی‌های این داستان در ایجاد احساس «تعلق ملی» موثر افتاد و «دختران قوچان» در این بازگویی‌ها «دختران ایران» شدند.

مرحوم علی‌اکبر دهخدا همزمان با آغاز کار «کمسیون رسیدگی به ماجرای فروش دختران قوچان و اسارت زنان باشقانلو» در ستون «چرند و پرند» روزنامه‌ی صوراسرافیل، تصنیفِ «ای خدا کسی فکر ما نیست» را که زبان حال دختران قوچان و حاکی از نگرانی دهخدا از فراموش شدن این حکایت جانسوز بود، منتشر کرد:

او شکایت دختران قوچانی (که برخی در دیار غربت کارشان به کار در کافه‌ها و مشروب فروشی‌ها کشیده شده بود) را به صورت یک کنسرت خیالی در قالب آوازی به وزن تصنیف «ای خدا لیلی یار ما نیست» در قهوه خانه شانتان تفلیس تجسم کرد تا مظلومیت‌شان را تا سر حد ممکن بیشتر نشان دهد:

دخترها هم‌آواز:

بزرگان جملگی مست غرورند                     خدا کسی فکر ما نیست

زانصاف و مروت سخت دورند                     خدا کسی فکر ما نیست

رعیت بی‌سواد و گنگ و کورند                    خدا کسی فکر ما نیست

هفده و هیجده و نوزده و بیست

ای خدا کسی فکر ما نیست

مگر مردان ما را خواب برده                       خدا کسی فکر ما نیست

غیورات وطن را آب برده                خدا کسی فکر ما نیست

که اغیار آب از احباب برده                        خدا کسی فکر ما نیست

هفده و هیجده و نوزده و بیست

ای خدا کسی فکر ما نیست

دختر دوازده ساله‌ی تنها:

که خواهد برد تا مجلس پیامم؟                   خدا کسی فکر ما نیست

که ای دلبرده‌ی ناداده کامم!                       خدا کسی فکر ما نیست

چرا شد محو از یاد تو نامم؟                       خدا کسی فکر ما نیست

هفده و هیجده و نوزده و بیست

ای خدا کسی فکر ما نیست

منبع: «حکایت دختران قوچان، از یادرفته‌های انقلاب مشروطیت» تالیف افسانه نجم‌آبادی، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

تاریخ ایرانی

وبلاگ ناصر فرزین فر داستان کوتاه
More from ناصر فرزین فر
شاهنامه و دعوای تاریخی پسر بچه ها
این شاهنامه خودمان، به جز قصه پهلوانان و میهن پرستی، اینجا و...
Read More