برخلاف آن چه مشهور است، تنها در عربستان نبود که گاهی بر اثر جنگ و قحطی مجبور به زنده به گور کردن دخترانشان شدهاند٬ خاقانی، شاعر بزرگ پارسیگو در قرن ششم هجری از شنیدن خبر مرگ دخترش چنان خوشحال میشود که خواندن شعرش مو بر اندام سیخ میکند. یا آنجا که در وصف احتمال دختردار شدن خود می گوید:
مرا به زادن دختر چه تهنیت گویند
که کاش مادر من هم نزادی از مادر!
در دنیای کنونی انگیزه های متفاوتی برای نفرت از دختران و حتی کشتن دختران در سراسر جهان توسط اعضای فامیل وجود دارد، بخش عمده قتل های در خانواده ها برای حفظ غرور و ناموس و زدودن حس شرم یا به قولی برای پاک کردن لکه ننگ صورت می پذیرد.
گسترش شهرنشینی در میان بخش بزرگی از اجتماعات بشری باعث شده است که مرام ها و رفتارهای جدید زندگی در معرض دید و آشنایی نسل جدیدتر خانواده های سنتی قرار بگیرد. آشنایی و پذیرش روش زندگی جدید توسط دختران٬ با اخلاق خانواده سنتی ضدیت دارد و زمینه ساز قتل ناموسی٬ اذیت های فیزیکی و روحی٬ اسیدپاشی و حتی سنگسار می شود.
نهیه آمار کمابیش دقیق از مقدار دخترکشی ها به دلایل مختلف میسر نیست و بسیاری از جنایات ضبط و پیگیری نمی شود با این وجود گزارش سال ۲۰۰۰ سازمان ملل٬ ۵ هزار زن و دختر قربانی این رسم شده اند.
از روزی که اجتماع انسانی به یکجا نشینی و مالکیت آب و خاک روی آورد تا همین امروز، آن کسی که برای پاسداری از آب و خاک و اموال خانواده و قبیله توان بیشتری داشته است، جانش هم به همان نسبت از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است. این است که کشته شدن سهراب به دست رستم چنان سوگنامهای را در ادب فارسی رقم زده است اما کشته شدن هزاران دختر حتی ورقی کاهی را هم پر نکرده است!
اما انگیزهی این نوشتار، قتلهایی است که چند روز پیش در شهرضای اصفهان رخ داد. پدری دو دختر خود هفت و دوازده سالهی خود را، به نامهای نگین و نگار، در یکی از باغهای اطراف شهرضا حلقآویز میکند و سپس خودش را هم میکشد.۱ نکتهی اصلی اینجاست که پدر خود را هم میکشد؛ یعنی در قرن چهاردهم خورشیدی این دگرگونی به وجود آمده است که کشتن دختر چنان عذاب وجدانی به همراه داشته باشد که به خودکشی قاتل بینجامد.
اگر اشتباه نکنم آبان ماه سال 1390 بود که پدری کرمانشاهی، معروف به مرادسیاه سه دختر خود- مهسا، مهتاب و لادن- را به گلوله بست. او که تازه از زندان آزاد شده بود، سه دختر خود را کشت و دلیلش را چنین عنوان کرد: «به دلیل اینکه زندانی بودم و میدانستم در نبود من فرزندانم آینده خوبی نخواهند داشت و با فقر و بدبختی زندگی خواهند کرد، تصمیم به این جنایت گرفتم.»۲
انگیزهی این دخترکشیها جدای از سنت «ناموس پرستی» و «عورت» و حفظ آن٬ می تواند به خاطر تفاوت فاجعه بار بین ثروتمندان و فقرا در همه جهان و بویزه در جامعه کنونی ایران باشد. طبقهی فقیر جامعهی ایرانی امید چندانی به بهبود اوضاع ندارد و میبیند که هر لحظه از کیفیت زندگیش کاسته و بر هزینه زندگیش افزوده میشود. بی گمان در چنین فقر فزایندهای، برای زنده ماندن شئونات انسانی دستخوش آسیب میشود.
باز هم میگویم: این واقعیت را باید پذیرفت و آن این که این پدران، آن اندازه به من و شمای ایرانی اعتماد نداشتند تا فرزندان خود را در کنار ما رها کنند و تنها بمیرند.
منابع:
http://hbv-awareness.com/
1- سایت تابناک، کد خبر: ۴۱۹۰۰۴
2- همان، کد خبر: ۲۰۰۹۲۱