مردی که خانواده اش را ترک گفت

Raymond-carver

زندگی و سرنوشت تک‌تک انسان‌ها،‌ گاه بر پاشنه یک تصمیم لحظه‌ای و کوتاه می‌چرخد. به جرئت می‌توان ادعا کرد که تصمیم‌های لحظه‌ای، در حقیقت سازنده زندگی شخصی همه ما هستند. بر اساس این اعای کوتاه، شما را دعوت می کنم به بازخوانی داستان بسیار کوتاهی از ریموند کارور، نویسنده مشهور آمریکایی در دهه ۸۰ میلادی که سبکِ خلاصه و موجزنویسی‌اش، برایش شهرت جهانی آورد.

داستان کوتاه «همه‌چیز به او چسبیده» نمونه زیبایی از شعور اجتماعی یک نویسنده است که نه تنها قادر به دیدن و درک پیرامون خویش است، بلکه می‌تواند نوعی پیشگویی صادقانه و صحیح از زندگی بشر در همه دوران‌ها به شمار بیاید. داستان فوق نیز بر اساس انتخاب ناگزیر و لغزشِ کوچک بنا شده است.

داستان در یکی از مشروب فروشی‌های شهر میلان با صحنه ملاقات پدری با دخترش بعد از دو دهه، آغاز می‌شود. دختر برای گذراندن تعطیلات کریسمس از آمریکا به میلان آمده است تا پدرش را که بعد از جدایی از مادرش انها را ترک گفته بود ببیند. پدر کمابیش الکلی و تاحدودی بازنده است. او با این سئوال دختر کنجکاوش کلنجار می‌رود که چرا خانواده‌اش را ترک کرده است؟

مهارت نویسنده در گفت‌وگوهای موجز، مصداق تکه بیرونی از کوه یخ شناوری است که تنها بخش کوچک آن از آب بیرون زده و قابل دیدن است. نقل قول می کنند ریموند کارور زمانی که در مجله‌ای کار می‌کرده است از سردبیر مجله به او دستور داده می‌شود که جملاتش بیش از ۲۵ کلمه نداشته باشد. بعد‌ها به اجبار یاد می‌گیرد که تعداد کلمات در جملاتش را به ۱۵ کلمه تقلیل دهد و در ‌‌‌نهایت این قابلیت را پیدا می‌کند که جملاتی با پنج کلمه بنویسد.

Raymond-Carver-and-Tess-G-001

قصه توسط پدر روایت می شود، او هیچگاه مستقیم به دخترش توضیح نمی‌دهد چرا همسرش و دخترش را که نوزادی بیش نبود ترک کرده است. در بازگویی خاطرات مربوط به تولد دخترش، او با اختصار تمام از آن به عنوانِ یک حادثه معمولی یاد می‌کند. اتفاقی که در حقیقت، زمینه‌ساز فرار او از خانواده شده است. داستان کوتاه «همه‌ چیز به او چسبیده» نزدیک به نیم ‌قرن پیش نوشته شده است، ولی روز‌به‌روز بر اهمیت پبام اجتماعی آن افزوده می‌شود.

بازسازی مبتکرانه اتفاق‌ها و خاطره‌ها توسط هنرمندان حساس و نکته‌سنج می‌تواند آینه صاف و بی‌خدشه‌ای باشد که زندگی واقعی مردم را به سالم‌ترین شکل ممکن منعکس می‌سازد. ریموند کارور داستان «همه‌چیز به او چسبیده» را که بیش از چند صفحه نیست به کمک شیوه‌ای خسیسانه‌ می‌نویسد. او نمی‌خواهد کلمات را بی‌دلیل خرج کند.

پدر اشاره می‌کند که او و همسرش هنوز بیست‌سال شان نشده بود که پدر و مادر شدند. همه ماجرا پیرامون شبی می‌چرخد که نوزادشان مریض می‌شود. پدر جوان با اشتیاق تمام از چند روز پیش با دوستش هماهنگ کرده بود که به شکار برود. مادر جوان اما او را از رفتن منع می‌کند. پدر نمی‌رود و از قضا صبحانه خوبی هم با هم می‌خورند و طی آن لباس پدر با مربای سر میز لک می‌شود…

نام داستان نیز از آن لحظه و سرکوب میلی گرفته شده که پدر جوان تن به آن داده است. او در یک لحظه حساس و سرنوشت‌ساز به خاطر خواست همسر و مریضی دختر نوزادش به شکاری که با علاقه برنامه‌ریزی کرده بود نمی‌رود. اسم قصه گویای این حقیقت است که پدر جوان چون امیال شخصی‌اش را انکار کرده و به شکار نرفته، در خانه مانده و مربای خوشمزه صبحگاهی را خورده که چند قطره از آن بر روی لباسش ریخته شده بود. بعد از آن انگار «همه‌چیز به او چسبیده» است.

پدر دلسرد از عشق، بعد از مدتی همسر و فرزندش را‌ ر‌ها می‌کند. داستان کوتاه بلافاصله به اول قصه و به مشروب‌فروشی شهر میلان برمی‌گردد که در آن دختر و پدر در حال نوشیدن هستند. به این ترتیب راوی به شیوه کاملاً غیر مستقیم، به دخترش می‌گوید، دلیل اولیه جدایی او و همسرش، کس دیگری جز دختر خودش نبوده که حالا در برابرش در کافه نشسته است.

پانویس:

The Tip of Iceberg

راه‌های میان‌بر، ترجمه: اسداالله امرایی، انتشارات نقش و نگار، «همه‌چیز به او چسبید»

«…Everything stuck to Him» در اینترنت

http://nexuslearning.net/books/elements_of_lit_course5/everything_stuck.htm

More from سعید داورپناه
آیا پسرها از قافله عقب مانده اند
کافی است این سئوال را که « آیا پسرها از قافله عقب...
Read More