او رفت و تقریبا پشت سرشم نگاه نکرد

سنگ صبور عزیزم سلام.
من دختری هستم که همیشه تو روابطم یه حد مشخصی از احساسات را بروز دادم.  تا این که پارسال با یکی آشنا شدم که احساس کردم این یکی جور متفاوتی است. خیلی عجیب و شیرین بود. همه چیز برام معنی جدیدی داشت، خوابیدن، بیدار شدن، غذا خوردن، خرید و مهمونی…

ID-100235784

اما بعد از مدت کوتاهی رابطه‌مون به خاطر یه مسئله فرعی که به نظر من هم قابل حل بود به هم خورد، بدجوری هم به هم خورد. انگار اون منتظر بود چنین چیزی پیش بیاد و منو ترک کنه. اون مرد رفت و تقریبا پشت سرشم نگاه نکرد. یهو در عرض یک ساعت تموم شد.

من خیلی حالم بد بود و چندین ماه افسرده و مریض و داغون بودم. اون هم نه کاری می کرد و نه کامل حذف می شد. گاهی پیغامی می داد و دل منو آتیش می زد و می رفت باز تا چند وقت دیگه. وعده می داد که به زودی برمی گرده و همه چیزو درست می کنه ولی باز هم خبری نمی شد. خلاصه که، من یه دیوونه تمام عیار شده بودم و روز به روز بدتر میشدم.

ولی اون دوران بالاخره گذشت و من تونستم خودم رو سر و سامون بدم و ازش کنده بشم اما نتونستم ببخشمش. حالا مدتیه که اون دوست داره معاشرت کنیم، تلفن های طولانی می کنه، مدام پیام میده و میگه دلش برای من تنگ شده و … و من این وسط هم کینه تو دلم درست شده و هم بدم نمیاد که بعد از این همه وقت ببینمش. ولی حس من اینه که اون به من مدیونه بابت دروغ هاش و وعده هاش که باعث شد دوران جهنمی من خیلی بیشتر از چیزی که باید طول بکشه.

دلم نمی خواد دوباره برگردم بهش. ولی دلم می خواد شاید بخش کوچیکی از بلاهایی که سرم اومد رو جبران کنم درواقع وادارش کنم که جبران کنه. گرچه نمی دونم اصلا چنین چیزی شدنیه یا نه اما می دونم تا زمانی که احساس کنم اون به من ظلم کرده و تاوانشو نداده یا برای من جبرانش نکرده نمی تونم ببخشمش. نمی دونم چیکار کنم؟

ناهید

 

ناهید عزیز، بخشی از مشکلاتِ بعد از سرد شدن یک رابطه این است که یاد نگرفتیم «تنهایی» شیوه خوب و محترمی از بودن است.

در فرهنگ شرقی و کمابیش قبیلگی که در آن بزرگ شدیم این مسئله حادتر است. ID-10046591به ما یاد ندادند یا فرصتش کم ایجاد شد که با تنهایی و در تنهایی، راحت باشیم. برای همین خیلی از ما، خودمان رو به هر در و دیوار می زنیم تا تنها نباشیم.

ناهید عزیز دنبال تنبیه و انتقام و تغییر دیگران بودن هیچ چیز عایدت نمی کند جز هدر دادن انرژی وعاطفه خودت و بر فرض هم بتونی اذیتش کنی یا شرمنده اش کنی، چیزی که در آینده نصیب تو خواهد شده مزه گس یک وجدان خدشه دار شده… بخصوص اینکه دلیل اصلی خشم تو، پایان یافتن احساس عمیق او به تو است که البته حقی است که نمی توانی از او سلب کنی.

آدمها را اگر بشود همانطور که هستند دوست داشت از هر نظر راحت تر، واقعی و ماندگارتر است… اگر تحمل، فهم و همراهی بعضی آدم ها برای ما دشوار است بهترین و صمیمی ترین کار فاصله گرفتن است. موثرترین درس تو به او نشان دادن شخصیت محکم و قوی خودت است. بدون هیچ اما و اگری به رابطه ات پایان بده. با این کار  او شاید در ارتباط بعدی اش، بهای بیشتری به طرف مقابلش بدهد و این بهترین هدیه تو به خودت، او و دیگران خواهد بود.

بهمن

http://www.freedigitalphotos.net

Written By
More from بهمن
به خاطر او می خواهم همسرم را ترک کنم
من ۳۶ ساله هستم. چهار سال است ازدواج کردم. زندگی معمولی دارم....
Read More