کارشناسان فوتبال هر گاه که میخواهند از اثرگذاریهای فوتبال بر جامعه و پیامدهای مثبت و منفی این ورزش بنویسند، به پژوهش معروفی اشاره میکنند که در کاتالونیا انجام شده بود. طبق آن پژوهش، با هر باختِ تیم فوتبال بارسلونا، آمار تصادفات شهری و بین شهری در آن ایالت به شکل چشمگیری بالا میرود. این در حالی است که برد و باخت تیم دوم این ایالت، یعنی اسپانیول، چنین بازتابی ندارد.
در فوتبال امروز جهان، برنامهریزی فدراسیونها به شکلی است که توان مالی باشگاههای پرهوادار بیشتر شود و بازیکنان بهتری در اختیار بگیرند. ستارگان و ابرستارگان دنیای فوتبال عموما راهی باشگاههای پرهوادار میشوند، چرا که ورزشگاه بیتماشاگر هیچ لطفی ندارد و در درازمدت فوتبالزدگی مردم را در پی خواهد داشت. (اتفاقی که در تهران رخ داده است.)
اما در ایران مانند همیشه شیپور را از سرگشادش دمیدهاند. در یک دههی اخیر دو باشگاه پرسپولیس و استقلال که به ترتیب بیشترین هوادار را دارند عموما درگیر بازیهای پشت پرده و زدوبندهای حقیرانه بودهاند. هیچ برنامهی مشخص و مدوّنی برای رهایی این دو باشگاه از بختکهای غیرفوتبالی وجود نداشته و گویا نخواهد داشت.
کوتاهی و نادیده گرفتن مدیران دولتی نسبت به سوء مدیریت این دو باشگاه، انواع حاشیه و دلسردی را نصیب هوادارن آنها کرده است. اگر به گذشتههای دورتر نرویم، در یک دههی اخیر پرسپولیس و استقلال، خیلی آسیب پذیر شده اند و در این میان صدماتی که پرسپولیس و هوادارانش از زدوبندهای مافیایی دیدهاند، بسیار بیشتر از رقیب دیرینهاش بوده است.
سرمایههای اجتماعی و مدیران بیسواد
پرسپولیس و استقلال از محکمترین پیوندهای ملی مردم ایران هستند. با یک برد این تیمها، هم هواداری بلوچ خوشحال میشود و هم کُرد و هم تهرانی. در فوتبال ایران هنوز باشگاههای دیگری وجود ندارند که چنین توانایی سراسری داشته باشند. دیگر باشگاهها همپنان تمرکز هواداران شان در شهر و یا منطقهی خودشان است و نمیتوانند سرمایهی ملی تلقی شوند.
تا این لحظه هیچ کدام از مدیران ارشد ورزشی در ایران، به این خصلت توجه نکرده و یا چنان به میز و صندلی خود چسبیدهاند که وقتی برای چنین اندیشهای نداشتهاند. البته تا وقتی که «شادی جمعی» دغدغهی مسئولان ورزشی نباشد و سواد اجتماعیشان به این نکات قد ندهد امید زیادی نمی توان برای بهبود اوضاع این دو باشگاه داشت.
برای کسانی که به دنبال «سوریهوار» کردن ایران هستند، بی شک سرخابیها (به ویژه پرسپولیبس) سد بزرگی است. این باشگاه میتواند از عوامل یکپارچگی و الفت مردم ایران باشد. البته اگر این یکپارچگی برای کسی اهمیتی داشته باشد!
وزیر ورزش و صید ماهی
وزیر کنونی ورزش، قول داده بود که تا پایان سال 1392 این دو باشگاه خصوصی شوند. همان زمان بیشینهی کارشناسان فوتبال با پوزخند از کنار این وعده گذشتند و گفتند چنین نخوهد شد. حالا سخن بر سر شش ماه آینده است و احتمالا بختک قدرت به این زودی از سر این دو باشگاه رخت برنخواهد بست.
در فوتبال روز جهان، حقپخش تلویزیونی و تبلیغات مهمترین منابع درآمد باشگاهها هستند. صدا و سیمای ایران زیر بار پرداخت حقِ پخش نمیرود و وزارت ورزش هم که متولّی اصلی این دو باشگاه است، تاکنون نتوانسته (و شاید نخواسته) که مارکِ باشگاه پرسپولیس را ثبت کند. واضح است که در صورت ثبت ، اسپانسری معتبر، هزینههای این باشگاه را به عهده میگیرد و ممکن است دست وزارت ورزش از منافع موروثیاش کوتاه شود.
رویکرد وزیر ورزش دولت آقای روحانی به باشگاه پرسپولیس بسیار شگفتانگیز است. ایشان از سویی هیچ کدام از هزینههای باشگاه را نمیپردازند و از دیگر سو در واگذاری باشگاه به بخش خصوصی، مانند مدیران پیش از خود عمل میکنند. به عبارتی میخواهد ماهی بگیرد بی آن که دستش خیس شود!
آن چه آشکار است، این نکته است که این دو باشگاه به این زودی از بند دولت رهایی نخواهند یافت و به مدیران شایسته هم سپرده نخواهند شد. این سرمایههای اجتماعی آیندهای مبهم دارند و شاید وزیر محترم، ناخواسته و نادانسته (مانند اسلاف خود) در حال نابودی سرمایههای اجتماعی است.
راهکار بسیار ساده است: یا مسئولین باید قولِ خصوصی سازی را عملی سازند و یا هزینههای این دو باشگاه را به عنوان متولیان اصلی بر عهده بگیرند. وزارت ورزش نمیتواند هم از منافع اجتماعی این باشگاهها سود ببرد و هم وظایف خود را در قبال آنها نادیده بگیرد. هر رفتاری غیر از این، دهنکجی آشکار به وضعیت و کیفیت فوتبال ایران است.