گزارش من از سفر نوروزی به کرمان

کلوت های شهداد - با همسران

چند روز پیش که یکی از دوستان، پیشنهاد سفر به کرمان را داد، دودل بودم، اما اکنون که از سفر برگشتم احساس تازه‌ای دارم که پیش‌تر نداشتم و یا در این حد «ویژه» نبود.

ما از تهران به ماهان رفتیم و باغ شازده و بقعه‌ی شاه نعمت‌الله ولی را دیدیم. بعد به کرمان و بازارش و حمام گنجعلی خان و سپس به دیدن کلوت‌های شهداد – این سازه‌های طبیعی و همیشه سربلند- رفتیم و در نهایت به میمند.

بارندگی بود و نقص فنی اتوبوس و مشکلاتی از این دست. اما آن چه ماند بسی ماندگار بود: احساسی که پوست را می‌نوازد و ملس است.

خانه های دست‌کند میمند. (خانه های غار مانند)

عموما فراموش می‌کنیم که هر انسانی در درون خود چه مایه از شور و عشق و مهر نهفته دارد. همه‌ی آدم‌هایی که روزانه از کنار ما می‌گذرند، می‌توانند روزی همسفرانی دلنشین باشند و کاری کنند که از «آدم بودن خویش» پشیمان نباشی.

ما اگر چه هفت‌میلیارد نفریم، اما در جهان‌های خودساخته و دیگرساخته به سر می‌بریم و عجیب دلگیرانیم در سایه‌ی سرمایه و ارز و حواله و چک و جنگ و جنون.

همه‌ی اینانی که روزانه با ما وارد رقابت تنازع بقا می‌شوند، همه‌ی این «دیگری»ها، «غریبه‌ها»، چه شیرینانه و ازلی معصوم‌اند وقتی «یکی» می‌شوند.

آدمی در عالم خاکی هم به دست می‌آید و نیازی نیست عالمی و آدمی دیگر بسازیم. تنها باید از جهان‌های مصنوعی و شخصی خود فاصله بگیریم و به پاره‌ای از زنجیرهای اجتماعی و موروثی تن ندهیم. آدمی به دست می‌آید به آسانی.

بگذار چند واژه‌ای از «میمند» بگویم. خانه‌های میمند نگارستانی از شوق و کوشش آدمی برای زیستن است. آدمانی که همیشه می‌دانستند، یک بار، تنها یک بار به دنیا می‌آیی و باید دو دستی به زندگی بچسبی و از دل کوه سرپناهی بسازی.
از جانب من هفت میلیارد آدم زمین را ببوسید… ببوسید… ببوسید و در گوش‌شان به نجوا بگویید: «دوستت دارم.»

کلوت های شهداد با یک دوست

More from عباس سلیمی آنگیل
سرنوشت دختر اِبرام لاشخور – ۴
– می‌دانی چرا این قدر گستاخی؟ نمی‌دانی؟ بگذار بی ملاحظه شیر‌فهمت کنم....
Read More