تنبلی و حماقت باعث انقراض بشر می شود

آنچه می‌خوانید دیدگاه استاد زیست‌شناسی تکاملی دانشگاه آکسفورد، مارک پیگل است که در مقاله « حماقت بشر معاصر» ارائه شده است. این نویسنده و عضو آکادمی علمی انگلیس، ضمن ارائه تصویری کوتاه از تاریخ پیدایش انسان، به مسیر تحولی‌ اشاره می‌کند که بشر را احتمالاً بی‌نهایت احمق کرده است.

مارک پیگل: من یک زیست‌شناس تکامل‌گرا هستم و کارهایم بیشتر روی اتفاق‌های بزرگی که در تاریخ زمین به وقوع پیوسته متمرکز شده است؛ ماجراهایی که زندگی ما را رقم می‌زنند و در جلوی چشمان ما قرار دارند. تخصص من بررسی پدیده‌های بدیهی هستند که توجه چندانی به آنها نمی‌شود. یکی از همین بدیهیات، قابلیت فرهنگی بشر است. اتفاقی که به راحتی می‌توان از آن به عنوان مهم‌ترین واقعه روی کره زمین یاد کرد. حالا که با این ادعا می‌خواهم نظرم را av,u کنم بد نخواهد بود اگر نگاهی فشرده و گذرا به پیدایش انسان بیاندازیم.

بشر به شکلی که می‌شناسیم از ٢٠٠ هزارسال پیش تا به امروز روی زمین قدم زده است. درحقیقت در طول میلیاردها سال عمر زمین، تولد بشر در یک‌هزارم آخر عمر کهنسال زمین به وقوع پیوسته است. با این وجود، طبیعت زمین به شکل فاحشی در طول همین مدت کوتاه دستخوش تغییرات وسیعی شده که مسبب آن بشر است. شیوه قدیم زندگی ژنتیک که حدود چهارمیلیون سال بر زمین تسلط داشت جای خود را به تحول جدیدی داده است که من با عنوان «تحولِ ایده» از آن یاد می‌کنم.

با تولد انسان، یک تکامل واقعی به وقوع پیوست. اتفاقی که قادر بود تصحیحات سریعش را از طریق  انتقال ایده از ذهنی به ذهن دیگر فراهم آورد، بدون آن که حیات سلولی‌اش مجبور باشد تغییرات ژنتیک خود را عوض کند. به همین خاطر بشر اولیه به خاطر تحولِ ایده‌هایش توانست تحولی گسترده‌تر و سریع‌تر از تکامل ژنتیک را سامان دهد.

تجمع اید‌ه‌های به سرعت ایجاد شده توسط انسان به یک «قدرت یادگیری» بدل شد. اتفاقی شگرف که به خاطر بدیهی بودنش، هر روز به کار می‌بریم. همه جانوران دیگر لاجرم زندانی محیطی هستند که تحول ژنتیک برای‌شان مقدور ساخته است ولی بشر هر نوع محیطی را از طریق «قدرت تطبیق و یادگیری» متناسب با وضعیت خود می‌سازد.

از دو میلیون سال پیش، بخشی از اجداد اولیه ما به نام «هومو اِراکتس» در صحرای آفریقا، نشانه‌هایی از خود به جای گذاشته که حکایت از موجودی ابزارساز می‌کند که روی دوپا ایستاده است، اما ابزاری که از او به جای مانده است این واقعیت را برملا می‌کند که نزدیک به ١.٥ میلیون سال تغییر و تحولی در ابزار این موجود صورت نگرفته است. همین عدم تحول نیز باعث نابودی این نوع می‌شود.

هنوز معلوم نیست نئاندرتال‌ها که ابزار پیچیده‌تری ساخته بودند شانس به کارگیری تکاملِِ ایده‌ها را نصیب خود کرده باشند. به هرحال این نوع از اجداد بسیار قدیمی ما پس از ٣٠٠ هزارسال زندگی در اروپا، جعبه ابزارشان وسعت چندانی نیافته بود. در همان دوران، نسل بشر  یا « هوموسپین»فقط با کمی تفاوت ژنتیک توانست  بر نئاندارتال‌ها پیروز گردد. تفاوتی که باستان‌شناسان و مردم‌شناسان از آن تحت عنوان «یادگیری اجتماعی» یاد می‌کنند.

تعریف پدیده «یادگیری اجتماعی» کمی مشکل است ولی ما انسان‌ها آن را درک می‌کنیم. به نظر می‌رسد فقط بشر قادر است ازاین توانمندی برخوردار باشد. فقط بشر است که می‌تواند از طریق دیدن و تقلید رفتار جدید و حتی پیچیده آن را بیاموزد. مهم‌تر از آن اینکه بشر می‌تواند دلیل اعمالی را که تقلید می‌کند درک کند.

منتقدینی هم هستند که به قابلیت یادگیری حیواناتی نظیر خانواده میمون‌ها، دلفین‌ها و سایر جانوران اشاره می‌کنند، اما نکته اساسی این است که سایر جانوران دلیل تقلیدشان بر اساس پاداشی است که دریافت می‌کنند. میمونی که به ازای یاد گرفتن شستن ظرف کثیف، یک موز می‌گیرد، برای گرفتن پاداش، به  شستن یک ظرف تمیز هم می پردازد. همین تفاوت کوتاه بین نوع تقلید بشر و سایر حیوانات آموزش‌پذیر، دره عظیمی بین بشر و دیگران ایجاد کرده است.

بخش دوم

 

منبع:
Mark Pagel, Infinite Stupidity, Edge Magazine

http://edge.org/conversation/infinite-stupidity-edge-conversation-with-mark-pagel

More from ترجمه ونداد زمانی
سور خوانا، اولین راهبه‌ی فمینسیت
در اواسط قرن 17 میلادی، «سور خوانا» یک نجیب‌زاده‌ی اسپانیایی ساکن مکزیک،...
Read More