ناخواسته دعوت شده بودم به شنیدن سرگذشت یک مرد. البته آنچنان هم ناخواسته نبود چون در طول زندگی به خاطر نوع شخصیتی که دارم آدم ها راحت، مرا محرم راز خود می سازند. آخرین درددلی که شنیدم از دوستی بود که در فضای اینترنت با او آشنا شده بودم.
مرد، آرام و شمرده ولی اندوهگین حرف می زند … با لحنی تلخ که ناشی از یادآوری خاطره های بد و خوب و البته سرشار از عشق بود. عشقی که سودای ثروت، آن را حسابگرانه، فرصت طلبانه و شاید بی رحمانه از هم پاشید.
مرد، قصه اش را بریده بریده تعریف می کند با مکث هایی که با خودم فکر می کنم شاید ناشی از بغض و اشک است. از پشت میکروفن اسکایپ، صدایش مهربان و معصومانه است. عکس پروفایلش اما مردانه و محکم و جدی به نظر می رسد و این تناقض، در ذهنم غوغایی به پا کرده است. متوجه هجومِ خاطراتی می شوم که گویی ناگهان و به سرعت دارند به هم پیوند می خورند
مرد دلشکسته، از زندگی اش می گوید و من به این فکر می کنم که: « خیلی از مردها علی رغم ظاهر سفت و سخت و خشک شان، درونی کاملا حساس، لطیف و شکننده دارند. همانطور که بعضی از زن ها علی رغم ظاهر ظریف و شکننده شان، درونی خشک، بی احساس و حسابگر دارند.»
این شباهت ها و تفاوتها که از مرز جنسیت ها عبور می کند و زن و مرد نمی شناسد از دید من اِسانس زنانه و مردانه است. ماهیتی مردانه که حاوی خصوصیاتی چون قدرت، قاطعیت، منطق، فلسفه، تصمیم است و هویتی زنانه که در خود خصوصیاتی چون انعطاف، تعلیق، شهود، عرفان و تردید را جا داده است
زنان و مردانی که بهره ای متناسب از هر دو اسانس زنانه و مردانه نصیب شان می شود آدم هایی دوست داشتنی برای هر دو جنس هستند. به همان میزان نیز، برخوردار نبودن از خصلت مردانه در زن ها یا کمبود خصوصیات زنانه در مردها، ناهنجاری های ایجاد خواهد کرد.
برای مثال مردانی که از ترکیب اِسانس دو گانه ایی که حرفش را زدم محروم هستند بر مبنای شواهد و نقل قول های بسیاری که از زنان شنیدم این نوع مردان با آنکه ظاهر بسیار پر ابهت دارند و به اندازهِ آلت های شان افتخار می کنند در واقعیت خیلی های شان جزو آنهایی هستند که از عهدهِ ارضای همسران خود بر نمی آیند.