سه گروه از گدایان نامدارِ ایرانی

واژگان گدا، دریوزه‌گر، سائل، سائل بکف، راه‌نشین، کَشه، متکدّی و… بر کسانی اطلاق می‌شد و می‌شود که به علت ناتوانی و تهی‌دستی یا سودجویی و تن‌پروریی، از دیگران کمک مالی و یا رزق و روزی طلب می‌کنند. لغت نامه‌ی دهخدا در تعریف گدا آورده است:«…در اوستایی گد، (خواهش کردن ، خواستن)، هندی باستان گوئیدیو (خواهش میکنم)… آنکه زبان به سؤال گشاید نزد همه کس. گدای فقیر. مسکین … درویش. محتاج و…»

گدایی همیشه امری ناپسند نبوده و در برخی از فِرق صوفیان و قلندران، گدایی حرکتی محترم تلقی می‌شده است. در برخی از کتب صوفیان، فقیر (درویش/ صوفیِ) واقعی کسی است که هر چه در طی روز به عنوان صدقه به او می‌دهند، همان روز بخورد و اگر زیاد بود، در بین دوستانش بپراکند و چیزی برای فردا باقی نگذارد. البته گدایی پیشه‌ی همه‌ی صوفیان در تمام اعصار نبوده و اختلاف این گروه‌ها بسیار است.

سه گروه از گدایان نامدار

امروزه تمام انواع گدایان را زیر عنوان «گدا» دسته‌بندی می‌کنند. خواه طرف توانگر باشد و خواه درویش. خواه خواهش و زاری کند و خواه ترفندهای گوناگون به کار ببندد، اما در گذشته طبقات و دسته‌های گدایان نام‌هایی داشتند که تا حدودی آنان را از یکدیگر مجزّا می‌‎کرد. در این جا به سه دسته از این گدایان و رفتارهای شان می‌پردازیم.

کُنگر: این گروه از گدایان که به نام‌های کُنگرحال و شاخشانه (شاخ و شانه؟) نیز شناخته می‌شدند، با خودزنی، هر رهگذر یا کاسبی را مجبور می‌کردند تا دست به جیب شود. «قسمی از گدایان که شاخ گوسفند بر دستی و شانه‌ی گوسفند بر دست دیگر بگیرند و بر در خانه و پیش دکان مردمان استاده و آن شاخ را بر شانه به عنوانی بمالند که آواز عرعری از آن ظاهر گردد تا مردمان آن صدا شنیده به آن‌ها چیزی بدهند و اگر در دادن اهمالی واقع شود کاردی کشیده اندام خود را مجروح سازند» و «قومی از گدایان که بر دکاکین مردم روند و چیزی طلبند و اگر چیزی نیابند اعضای خود را ببُرند…» (بهار عجم. به نقل از قلندریّه در تاریخ. ص 429)

حج‌کُول: کسی که خود استطاعت مالیِ رفتن به حج ندارد و از راه گدایی و طلب از دیگران، هزینه سفر به مکه را فراهم می‌آورد. غالبا این گونه اشخاص، از طریق مراجعه به بزرگان و به بهانه‌ی اینکه می‌خواهیم در کعبه در حق شما دعا کنیم، اموالی را به دست می‌آورده‌اند و با کاروان‌ها همراه می‌شده‌اند. (تازیانه‌های سلوک. 287 و 288)

انوری حکایتی را به نظم درآورده که در آن، یکی از این حج‌کولان از ملکشاه سلجوقی صد دینار طلب می‌کند و قول می‌دهد که هنگامی که حلقه‌ی در کعبه را می‌گیرد، برای دولت و طول عمر شاه دعا کند. ملکشاه دویست دینار می‌دهد و می‌گوید این صد دینار اضافه را بگیر و در مکه نامی از من مبر چرا که وکیل‌درِ بد (مامور و سفیر ناشایست) کار را تباه می‌کند.

سپاس دار و بدان كين دويست دينارست/ صدست زاد ترا و كراى و پاى‌افزار
صد دگر به خموشانه مي دهم رشوت/ نه بهر من ز براى خداى را زنهار
كه چون به كعبه رسى هيچ ياد من نكنى/ كه از وكيل‌درِ بد تباه گردد كار

هادوریان: گدایان بسیار سمج را می‌گفتند. «جمع هادوری و هادوریان گدای دوره‌گرد سمج را گویند.» (همان 315). در لغت‌نامه‌ی دهخدا درباره‌ی این کلمه آمده است: «جمع هادوری است که گدایان مبرم باشند و نیز جماعت مردم بی سر و پا را گویند که چوبداران و یساولان سلاطین ایشان را از سر راه دور کنند.» یکی از تعابیر این است که ها + دور از هشدار و امر به دور شدن می آمد.

 

به غیر از این سه گروه، در فرهنگ عامه برای گدایی کردن لقب های دیگری نیز استفاده شده است. از جمله آنها جرزدان: نوعی دستمال یا پارچه‌ی چهارگوشه بوده که غذا و لباس و حاصل گدایی خود را در آن می‌نهادند. (قلندریه در تاریخ ص 454). گدا سامرا یا گدای سامره از گدایان نامدار تاریخ است. گاهی گدایان در قامت قهرمان ظاهر شده‌اند. طبق برخی افسانه‌‎ها، عطار نیشابوری در برخورد با یکی از گدایان و شیوه‌ی مرگ او، متحول شد. بخش قابل توجهی از گدایان  مردمانی تن‌پروری نبودند و ناگزیری شرایط اقتصادی، قحطی و  در بسیاری از اوقات بی عدالتی در توزیع منابع و ثروت، در گداسازی نقشی موثر دارد.

منابع:
تازیانه‌های سلوک، محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ سیزدهم، 1391، آگه، تهران
فوایدالفواد، توفیق هـ. سبحانی، چاپ اول، 1390، عرفان، تهران
قلندریه در تاریخ، محمد رضا شفیعی کدکنی، چاپ اول، 1386، سخن، تهران
لغت‌نامه دهخدا
http://www.loghatnaameh.org/

More from عباس سلیمی آنگیل
کلاغ حلقه به پا – ۲
کلاغ و کارتن را همان‌طور گذاشتم و در حیاط را باز کردم...
Read More