هیو هفنر، خالق مجلهی «پلی بوی» ۶۰ سال پیش این ایده را به مردم آمریکا و جهان معرفی کرد که سکس میتواند از گناه و شرم عاری باشد و به فعالیت لذتبخشی تبدیل شود. مهمتر از همه آنکه مردم بپذیرند سکس عملی کاملاً معصومانه است؛ ادعای آرامبخشی که باب طبع بسیاری از مردان و زنان جهان شد.
آمریکاییها به این شهرت دست یافتهاند که همیشه در جستوجوی خوشبختی هستند، بدون آنکه بدانند خوشبختی چیست؟ هیو هفنر نه تنها نشان داد که خوشبختی چیست، بلکه توانست آن را در عکسها و پوسترهای زیبا به تصویر نیز بکشد. هیو هفنر نوشتهاست: «قرن بیستم قرن آزاد ساختن سکس توسط آمریکاییها است، اتفاقی که دنیا را برای همیشه زیر و رو کرده است».
کتاب «آقای پلی بوی» نوشتهی پروفسور تاریخ دانشگاه میسوری آمریکا، «استیون وات» با شور و هیجان تمام از دستاوردهای مردی باهوش، گستاخ و زیادهطلب سخن میگوید و خانم الیزابت فراتریگو، استاد تاریخ دانشگاه شیکاگو در کتاب «پلی بوی و ساختن رویای خوب آمریکایی» به تاثیر ات جهانی کمپانی پلی بوی می پردازد.
دو مورخ فوق با تأکید کردند که ایدهی سکسِ راحتالوصول و عاری از گناه،تاثیر شگرفی در شیوه تفکر بشر قرن بیستم داشته است. آنها معتقدند انگیزههای عملیشدهی «هیو هفنر» بدون تردید انقلابی اخلاقی را در جهان دامن زده است و دورهی معاصر را کاملاً از دنیای قدیم متمایز کرده است.
نکتهی موشکافانهتر این است که صنعت «پلی بوی» بیش از هر چیز دیگری به اثبات این حقیقت همت گماشته که مغز مرکز اصلی فعل و انفعالات جنسی است. هیو هفنر اعلام کرد که :«تو سری زدن به غریزههای انسانی که از مسیحیت خشکهمقدس نصیبم شده بود انگیزه بخش همهی تلاش ها من بود». .
دوران کودکی هیو هفنر، در محیط کاملاً کنترلشدهی مذهبی سپری میشد که بهناگهان همه چیز در هم ریخت. پدر بزرگ «مومن» او بهجرم اذیت جنسی یک دختر ده ساله به زندان افتاد.
هیو هفنر سالها بعد از ماجرای رفتار غیرعادی پدربزرگش خبردار شد و این مسئله برایش در حکم اولین سیلی بیدارباش بود. از همان موقع برای او مسجل شد که کنترل غیر انسانی غریزهی سکسی بالاخره از جایی دیگر سر باز خواهد کرد و چه بسا باعث آلوده شدن و فساد افراد سالم نیز بشود.
هیو هفنر در سال ١٩۵٣ میلادی مجلهی پلی بوی را با عکسهای لخت «مریلین مانرو» به چاپ رساند. شمارهی اول با فروش ٧٠ هزار نسخه روبهرو شد و شمارهی دوم مجله نزدیک به ٢٠٠ هزار نسخه فروش داشت. مسیر افزایش فروش بدون هیچ عقبگردی ادامه یافت تا آنکه در سال ١٩٧٢ به تیراژ ٧ میلیون نسخهای رسید. در همان زمان امپراتوری «پلی بوی» به ترکیبی از هتلها، کلوپها، مراکز تفریحی و تولید فیلم، موسیقی و کتاب تبدیل شد.
هیو هفنر با جذابیت تمام در حال تبلیغ ایدهی مرد مدرنی بود که میتوانست با تلفیق سکس و پول به انسان نوینی تبدیل شود که با صراحت و صداقت تمام مشغول عملی ساختن رویاهای خویش است. از دید او مرد « پلی بوی» کسی است که می داند چگونه از ثروتش لذت ببرد».
او به شکار زیباترین زنان آمریکا رفت تا رویای مردان آمریکا را به تصویر بکشد پروژهای که همزمان میخواست ثابت کند زنان خوب آمریکا هم بهاندازهی مردان از سکس لذت میبرند. هفنر در طی موفقیتهای ایده و کمپانی عظیمش متوجه شد او نیز سکس را خیلی دوست دارد و کم کم شروع به ایجاد رابطه با زنان زیبایی کرد که در امپراتوریاش بهوفور یافت میشدند.
هیو هفنر که از سال ١٩۵٩ مردی طلاقگرفته بود، خود را در تجربیات افراطگرایانهی جنسی غرق کرد. دختران و زنان جوان و رابطههای چندماههی او با آنها، از او سمبل سکسی ساخت که با شخصیتی که خالق «پلی بوی» انتظار داشت بهخوبی عجین شده بود. او بارها اعلام کرد : « جز با زنان باشعور که نمیداند با آنها چه کار کند میخواهد و میتواند با همه بخوابد»
بعد از دورهی طولانی و افسانهای همخوابگی همزمان با بیش از ۶ زن در اتاق خوابی که تختهای چرخان داشت در تولد ٧٢ سالگیاش اعلام بازنشستگی میکند و با جمع بزرگی از «سندی»، «مندی»، «برندی»، «کندی» و دیگران به قصر خود پناه میبرد و با مشتی «ویاگرا» به زندگی جدید خود ادامه میدهد. او میگوید: «ازدواجِ آخر من بازگشتی بود به فرهنگ مذهبیای که با آن بزرگ شدم، ولی دیگر گذشته را پشت سر گذاشتم و از این به بعد آن طوری زندگی میکنم که واقعا دلم میخواهد»
منابع:
The Playboy and His Western World
Algis Valiunas, May 2010, The Nation Magazine
Steven Watts’s Mr. Playboy: Hugh Hefner and the American Dream (Wiley, 2008)
Elizabeth Fraterrigo’s Playboy and the Making of the Good Life in Modern America (Oxford, 2009).