پس از نوشتن خرده فرهنگ حشیشکشان ایرانی و ارجاع به کتاب کم نظیر «قلندریه در تاریخ»، به نظرم رسید متن کوتاهی نیز دربارهی شراب و شرابخواری ارائه دهم. البته آیینهای شرابنوشی در ایران مثل حشیشکِشی، رازآلود و رمزآمیز نبوده چون مصرف آن گسترده تر از حلقه خواص و اهل نظر و فرقه ها بوده است. هزاران بیت شعر در زبان فارسی با درونمایهی شراب و شرابنوشی و … یافت میشود. من اصطلاح شرابنوشی را به شرابخواری، که بار معنایی منفی دارد، ترجیح میدهم. طُرفه آن که شراب نوشیدنی است.
شراب در بخشی از ادبیات کهن و عرفانی و حتی در فرهنگ عامه ما، معنای داشته و دارد. با این حال، گاهی چنان است که معنای مجازی و حقیقیاش را نمیتوان تشخیص داد و گاهی هم فقط مایعی است مستیزا و مسکر. شراب گاهی بدان پایه بزرگوار است که حافظ آن را پیر و مراد مینامد و از محضرش کسب اجازه میکند و میگوید: پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان/ رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
شراب بر پخته حلال است!
شراب مخالفان بسیاری داشته و دارد. نکتهی جالب آن که گروهی خواستهاند تبصرههایی برای شرابنوشی بیابند. مثلا: حلال بودن شراب بر پختگان و حرام بودنش بر خامان.
دو رباعی به خیام منسوب است که در آن گفتگویی بین خیام و پیامبر اسلام در میگیرد البته عدم انتساب این دو رباعی به خیام ثابت شده است اما بیانگر نوعی تفکر در طول تاریخ ماست که میخواسته بین دو امر متضاد به نوعی آشتی درافکند.:
از من برِ مصطفی رسانید سلام/ وآنگاه بگویید بِاعزاز تمام
کای سید هاشمی، چرا دوغ ترش/ در شرع حلال است و می ناب حرام؟
و پیامبر اسلام پاسخش را میدهد:
از من بر خیام رسانید سلام/ وآنگاه بگویید که خامی خیام
من کی گفتم که می حرام است؟ ولی/ بر پخته حلال است و بر خام حرام
هفت خط جام
در گذشته جامهایی با هفت خط وجود داشت که گویا از بالا به پایین به این نامها خوانده میشدند. «جور، بغداد، بصره، ازرق، اشک، کاسهگر و فرودینه». این جام را به جام جم (جمشید) هم ربط دادهاند و البته به قلبِ عارف!
ساقی برای هر کسی بنا بر گنجایش و توانش، تا یکی از خطوط هفتگانه روی جام شراب میریخت. ادیب الممالک فراهانی نام این خطوط را در شعری آورده است:
هفت خط داشت جام جمشیدی/ هـــر یکی در صفا چو آینه
جـــور و بغداد و بصره و ازرق/ اشک و کاسهگر و فرودینه
ساقی و سرده
ساقی نیز چون شراب در عرفان، به ویژه عرفان عابدانه، معنا و یا معناهای دیگری دارد. اما آن چه به بحث ما مربوط است، این است که ساقیان عموما غلامان نوخطی بودند که در مجلسِ شراب ساقیگری میکردند و شراب در کاسهها و جامها و… میریختند. این ساقیان زیبارو بایستی شوخی و شنگی میکردند و مهمتر آن که حد و اندازهی هر کسی را بدانند و بیش و کم نریزند.
شراب نوشی در محضر پادشاهان هم رسم و آیینی داشته است. با چنگ و سرود همراه بوده و عیش و نوشی تام و تمام. در تاریخ بیهقی، به شرابنوشیهای مسعود غزنوی اشاره شده است. مسعود غزنوی بیش از همه مینوشید. البته بیهقی اشاره نمیکند که دیگران برای احترام به پادشاه زودتر دست از شراب میکشیدند یا از آن که واقعا مسعود از همه تواناتر بود.
ماه رمضان
یکی از نکاتی که در ادبیات فارسی به شکلی ظنزآمیز رخنمایی میکند، آه و نالهی شاعران در ماه رمضان است. رسم بر این بوده که در روزهای منتهی به ماه رمضان، آن قدر مینوشیدند تا ماه بعد را جبران کنند.
حافظ سرآمد این شاعران است:
ماه شعبان منه از دست قدح كاین خورشید/ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
بعد از ماه رمضان هم میگوید:
ساقی بیار باده كه ماه صیام رفت/ در ده قدح كه موسم ناموس و نام رفت
گاهی هم در میانهی این ماه به سیم آخر میزند:
زان می عشق كزان پخته شود هر خامی/ گرچه ماه رمضان است بیاور جامی
یا:
زان باده كه در میكده عشق فروشند/ ما را دو سه پیمانه بده گو رمضان باش
لازم است در این جا اشاره کنم که عموم مردم ایران در ماه رمضان شراب نمینوشیدند. حتی پادشاهان. ماه رمضان مهمترین ماه مذهبی مردم بود. بعدها (در عصر صفوی) که مذهب تشیع در ایران جای تسنن را گرفت و به مذهب اکثریت بدل شد، حرمت ماه محرم بیش از ماه رمضان شد. بسیاری از عرقخوران ایرانی، در ده روز اول محرم، به قول خودشان، دهانشان را آب میکشند. روز عید فطر روز شراب نوشی بود.
ظروف شراب
ظروف شراب بسیار بوده است. با نامهای گوناگون. «جام فرعونی» یکی از جامهای معروف بوده است. منوچهری بیتی دارد که در آن هم به جام فرعونی اشاره میکند و هم به زیبایی ساقیان و حنا بستن آنان. میگوید:
می دیرینه گساریم به فرعونی جام/ از کف سیم بناگوشی با کفّ خضیب
ظرف هایی نظیر رطل، سبو، قدح، پیاله، پیمانه، خُم، ساتگین، ساغر و چندین ظرف دیگر برای شرابنوشی وجود داشته است. گاهی شاعران از کوچکی ظرف خود به ساقی شکایت میبردند و خواستار ظرفی بزرگتر میشدند.
مولانا میگوید: بیار رطل و سبو، کارم از قدح بگذشت/ غلام همت و داد بزرگوار توام قاآنی میگوید: دیگر به کار ناید رطل و سبو مرا/ ساقی به خم می بنشان تا گلو مرا
زمان نوشیدن
می زدن در بامدادان را صبوحی میگفتند. می شبانه هم وجود داشت.
گاهی به یاد گذشتگان و مسافران، جرعهای بر خاک میریختند.
«اگر شراب خوری جرعه ای فشان برخاک/ از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک!»
فروشندگان
در سنت اسلامی- ایرانی، بیشتر شراب فروشان یهودی بودهاند. حتی در آغاز دوران معاصر هم. داش آکل در خانهی یک یهودی لب تر میکند. اما این نقش بعدها به مسیحیان و به ویژه ارامنه واگذار شد. شراب هم جای خود را به عرق و دیگر مسکرات داد. شعر زمستان اخوان ثالث: مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین…
یکی از شاعران کرمانشاهی هم پس از انقلاب شعری سرود به نام ارمنی که در مناطق کردنشین رواج بسیار دارد.
*برای هر یک از نکات بالا، صدها شاهد مثال از شعر و نثر در ادب فارسی وجود دارد. اینها یک از هزار بود.