در دنیای امروز، فوتبال به یکی از نمادهای اصلی بروز احساس مشترک، ملت و یا ملتها تبدیل شده است. در فینال جام جهانی مکزیک، همهِ امریکای جنوبی یک صدا برزیل را در مقابل ایتالیا تشویق می کردند. کشورهای عربی رقابت سنگینی با هم دارند، اما وقتی یک تیم عربی در یک جام معتبر باقی می ماند، تبدیل به تیم همه اعراب می شود.
ماموریتهای کاری و دوره ای به گونه ای بود که سر از تبریز در آوردم و می خواستم ببینم ماجرای تب فوتبال در این شهر به چه گونه اسـت؟ آن هم وقتی که ترکیه در جام ملتهای اروپا و در نیمه نهائی در مقابل آلمان بازی می کرد.
چندی است شعار «هارای هارای من تورکم» از آذربایجان شنیده می شود که پاسخی روشن به آریائی بازیهای مد شده در ایران است. همواره این تردید را داشتم که این شعار میان فعالان هویت خواه شهرهای مهم آذربایجان رواج دارد و عامه مردم درگیر آن نیستند. آمار و بررسی مستقل و قابل اتکائی هم وجود ندارد که بتوان به آن مراجعه کرد. فوتبال بهترین فرصت برای من بود که به جوابی محدود، دست کم برای خودم در این خصوص برسم.
از همان تاکسی سرویس فرودگاه تبریز تا محل کار و همکاران شرکت مقصد، از حدود بیست نفر که می توان آنها را کاملا تصادفی فرض کرد، احساسشان نسبت به این بازی مهم را جویا شدم. حتی یک نفر!، تاکید می کنم حتی یک نفر، احساس خاص و طرفدارانه ای برای تیم ترکیه بروز نداد، که کاملا تعجب بر انگیز بود. به ظن قوی اگر برای بازی برزیل ایتالیا چنین سوالی می شد، موضوع بسیار فرق می کرد
.
با این اوصاف تشخیص این مطالعه آماری و شخصی خیلی سخت بود. اما خاطره انگیزترین جواب متعلق به یکی از همکارانم در آن شرکت بود. با لهجه شیرین تبریزی که به گمان من شیرین ترین لهجه ترکی است، گفت:
هش فرق اله مز، هر کیم آپارسا، آپارسون. آلمان آپارسا، اودا آریاییدی، بیزده آریاییوخ. ترکیه آپارسا، بالاخره، همساییوخ.
هیچ فرقی نمی کنه، هر کی می خواد ببره، ببره. آلمان ببره، اونا هم آریائی هستند، ما هم آریائی. ترکیه ببره، بالاخره همسایه است.
همه جوابها خلاف انتظار اولیه ام بود، اما جواب رئیس حسابداری یک شرکت بزرگ، سطحی، غم انگیز، خنده دار، و ملغمه ای از آموزشهای دوران پهلوی بود. کاملا از جواب این همکار که با هر ملاکی جزو طبقه متوسط تبریز محسوب می شود، شوکه شدم و سکوتی کردم که خیلی هم به آن عادت ندارم.
یک سال گذشت و تحولات بعد از انتخابات 88، همه ایران و جهان را تحت تاثیر قرار داد. تبریز سکوت معناداری کرده بود. شهری که در تمام تحولات دوران مدرن ایران جزو موثرترین و جریان سازترین شهرهای ایران بود، فعال که نبود، هیچ؛ به هیچ ندائی هم پاسخ نداد.
بدیهی است اعتراضات دانشجوئی لزوما نماد اعتراضات مردم تبریز نیست. چند ماه بعد از فروکش کردن اعتراضات، گذرم به تبریز افتاد. دست و پا شکسته و به همان شیوه، تعجبم را از اینکه تبریز توجهی به فرزند خود ( موسوی) نداشته است، ابراز می کردم. این بار عموما با جوابی صریح و بعضا تلویحی اما کاملا از پیش فکر شده مواجه شدم. به همان همکار هم مراجعه کردم. ابتدا گفت که از سیاست سر در نمی آورم و حوصله این حرفها را هم ندارم. راست هم می گفت، اصلا آدم علاقه مندی به مسائل سیاسی نبود. اما چون با تاکید من بر ملیت موسوی مواجه شد، جوابی تند داد که تقریبا از همه، همین مضمون را شنیده بودم.
تازا منه تورک اولوب؟ دوننه چج هاردیدی؟ تورکرلی سوسکا اوخشاندا، نه الردی؟ رای استیردی، بوریا گلمشدی، یادنادا دوشموشیدی کی بعله، منده تورکم. بو زامانار چوخو تورک اولار!.
تازه برای من ترک شده؟ تا دیروز کجا بود؟ ترکها را به سوسک تشبیه می کردند، چه کار می کرد؟ رای می خواست آمده بود اینجا، یادش هم افتاده بود که بعله، منم ترکم. چنین مواقعی خیلی ها ترک میشن!.
آن بی تفاوتی فوتبالی هیچ نسبتی با شعار هارای هارای من تورکم نداشت. ولی این سکوت معنادار، با جوابی حساب شده، آشکارا پیغام مشخصی دارد: علائق و تحولات و حساسیتهای تبریز، دیگر لزوما به موازات سایر مناطق ایران نیست.
به راستی شهر دوست داشتنی تبریز، شهر اولین ها، به چه می اندیشد؟