در اواسط قرن بیستم میلادی، همزمان با رنگ باختن دیدگاههای فروید که مشکلات روحی و روانی بشر را در غرایز و آرزوهای سرکوب شده انسان جستوجو میکرد، جوامع غربی شاهد رشد دیدگاههای جدید برای تشخیص و معالجه مشکلات روحی و روانی مردم شده است.
انجمن ملی «رواندرمانی امریکا» در طی ٦٠ سال گذشته، پنج بار دست به تهیه دفترچه راهنمای تشخیص بیماریهای روحی و روانی زد و در طی همین مدت، قدم به قدم از فروید فاصله گرفت وخود را به مدرسه نظری نزدیک کرد که تلاش دارد مشکلات زندگی شخصی مردم را به بیماریهای مربوط به جسم بشر مربوط سازد.
تاریخچه تهیه و کشف داروهای روحی و روانی به یک مهاجر چکسلواکی، آقای «فرانک برگر» میرسد که بعد از مستقر شدن درلندن، در حال تهیه داروی نگه دارنده پنی سیلین توانست به اختراع تصادفی یک داروی تسکیندهنده دست یافت. اختراعی که به سرعت توجه کمپانی داروسازی «کارترر- والاس» را به خود جلب کرد.
«مپرو بامیت» محصول نهایی بود که به سرپرستی آقای فرانک برگر، توسط شرکت دارویی فوق و با این ادعا وارد بازار گشت که میتواند تشویش را از مخیله بشر بزداید. اسم تجاری اولین داروی روانی در تاریخ پزشکی «میلتاون» نامیده شد.
خانم «آندره تون» در کتابش با عنوان «عصر تشویش» ضمن گردآوری تاریخچه داروهای اختراع شده عنوان میکند که: «میلتاون پرفروشترین دارویی بود که تا آن موقع (سال ۱۹۵۵) با سرعت وارد اجتماع شده بود؛ تا آنجا که از هر بیست آمریکایی، یک نفراز این داری ضد تشویش استفاده کرده بود. در طی سالهای بعد، میلتاون به دارویی تبدیل شد که یک سوم روانپزشکان آنرا برای بیماران خود تجویز میکردند.»
«والیوم» نقش نسل بعدی داروهای ضد تشویش را بر عهده گرفت و به اصلیترین داروی تجویز شده توسط روانپزشکان در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی تبدیل گشت و به همین دلیل توانست قیمت هر بورس شرکت دارویی «رووش» را به ٧٣ هزار دلار برساند.
سود سرسام آور داروهای آرامبخش، شرکتهای دارویی را به دلالان بزرگ اقتصادی تبدیل کرد. تقبل مخارج کنفرانسهای بینالمللی در مناطق تفریحی، فرستادن فروشندههای متخصص به مطب روانپزشکان، شرکت در زدوبندهای سیاسی و حمایت مالی از سیاستمداران و حتی شگفتآورتر از همه، پیشخریدِ آگهیهای روی جلد «فصلنامه روانشناسی آمریکا» به مدت ده سال، از جمله ترفندهایی است که مرز بین علم و تشخیص طبی را به شکلی جدی مخدوش ساخت.
اعتراضات پراکندهای نیز در این راستا صورت گرفت. مجله مستقل و معتبر «نیشِن»، قرصهای آرامبخش را به بمب تشبیه کرد و مجله «بازرگانی این هفته» از مصرف بیرویه داروهای فوق، تحت عنوان «انقراض آرام» سخن گفت.
اواسط دهه هشتاد میلادی تحقیقات علمی در باره مضرات داروهای آرامبخش و ضد تشویش، پرونده سودآوری داروهای فوق را بست. به همین دلیل، در ٢٠ سال بعدی، بیشترین مباحثات بر حول محور تشخیص انواع بیماریهای روحی وروانی دور میزد.
انجمن ملی «روان درمانی امریکا» و «سازمان بهداشت جهانی» مستقر در اروپا، دو مرجع تشخیصای بودند که با کمی اختلاف، نزدیک به ٣٥٠ بیماری را به همراه علائم و راههای معالجه آنها دسته بندی کردند تا بتوانند طی آموزش یکسان ، به مداوای مشابه برای هر بیماری مشابه توسط روانپزشکان دست یابند.
به کارگیری دارونما برای مقایسه با تاثیرات داروهای ضد افسردگی، بخشی بزرگی از تحقیقات کلینیکی و بالینی را شامل میشود که در طی دو دهه گذشته صورت گرفته است؛ تحقیقاتی که چتر بزرگی از شک را برروی داروهای جدید افکنده است.
سوالات بسیار اساسیای هنوز پیرامون افسردگی بیجواب باقی مانده است. هنوز با قاطعیت کسی نمیتواند بر بیاثر بودن داروهای مربوطه نظر دهد. داروهای افسردگی ثابت کردهاند که در افسردگیهای خیلی حاد نتیجههای مثبتی را عرضه کردهاند ولی در بسیاری از تحقیقات تاثیر آنها دربین مراجعهکنندگانی که افسردگی کم و متوسط دارند بیثمر عنوان شده است.
آیا میتوان به کسی که شغلش را از دست داده است، نوید صبر و گذر زمان را داد؟ آیا باید به او گفت چون مشکلات باعث شکلگیری شخصیت بهتری از او منجر میگردد بهتر آن است که با غم و افسردگی خود دست و پنجه نرم کند؟ از سوی دیگر، آیا بهتر نیست که به انتخاب فرد افسرده و بیکار شده احترام گذاشت و او را برای تقاضای کمک از داروهای ضد افسردگی، زیر سوال نبرد؟
کتاب «کارخانه غمسازی» در شکلی اخطارگونه از فصل جدیدی از گسترش مصرف بیرویه داروهای ضد افسردگی میگوید. دکتر «گری گرینبرگ» تلاش میکند از زاویه نگاه شخصیاش، به میلیونها انسانای که به تشخیص روانپزشکان، اقسرده تشخیص داده شدهاند بقبولاند که ناراحتی و یأس و احساس ضعف آنها واکنشای است سالم به دنیای غیر سالم معاصر.
Louis Menand , Head Case, Can psychiatry be a science? The New Yorker, March/2010 Gary
Gary Greenberg;“Manufacturing Depression” (Simon & Schuster)