آنقدر ایران عزیز ما در هیاهوی بحران های ناتمام غوطه ور است که بسیاری از نیازمندی های ساده انسان ایرانی به نظر کمرنگ و غیر اساسی فرض می شود. من اطلاع درستی از بیماران شیزوفرنی، کورها و کرها، یتیم ها و و معتادان و بی خانمان های کشور ندارم. نمی دانم در این بلبشوی بیخردانه ایی که در سیستم مدیریت کشور وجود دارد، در این جو سراسر بحران و سیاسی شده، چه بر سر اقلیت های محتاجِِ دقت و یاری می آید؟
این مستند صمیمی و کوتاه، با شادی و رقص سالمندان در یک مرکز خیریه شروع می شود. در خانه سالمندانی که توسط یک فرد خیرخواه بنا شده است. موسسه سالمندانی که در راهروهایش گل و گلدان تزئین شده است. سازنده مستند «عماد رسولی»، بی ریا و صمیمی از یک اتفاق ناگهانی می گوید. او از آن پس، ما را با مادران و مادربزرگ های پیراهن گل گلی، با موهای حنایی و هزاران سال غمی که بر صورت شان است آشنا می کند و در انتها، مادری را تصویر می کند که چشم به راه فرزندانش است. مادری که بعد از 10 سال انتظار در خانه سالمندان، بالاخره می شکند و …
دوست تان دارم- مهرانگیز پاشا