بی حسی عمومی چیست؟

rainstorm700

بی حسی عمومی معمولا از یک بحران روحی شدید شروع می شود. می تواند بر اثر عوامل بیرونی یا درونی باشد. علایم این مرحله عبارت است از بی خوابی یا خوابیدن بیش از حد، بد و بیراه گفتن به زمین و زمان، اعلام انزجار از همه چیز و به خود، مصرف بیش از پیش دخانیات و… حتی در مراحل جدی تر، فرد به سمت خود تخریبی می رود.

می توان شاهد شروع اعمال خودآزارانه خفیف نظیر کم خوردن غذا یا بی اعتنایی به سلامت خود بود. یا خودتخریب گری حاد مثل فکر کردن به خودکشی … در این حالت است که همه برایتان ابراز نگرانی می کنند و  نگرانی اطرافیان بیش از هر چیز دیگری روی مخ تان است.

اما بعد از گذراندن چندین بحران مشابه، بدن تان شروع می کند به واکنش نشان دادن و از خود سمی به نام « بی حسی»  تولید می کند. این سم به آرامی بدون اینکه متوجه اش باشید به تمام بدن تان نفوذ می کند و باعث می شود کلیه سلول های تان کم کم فلج شده و در برابر جریانات بیرونی بی دفاع شوند و توان ابراز هر گونه واکنش و هیجان از آنها سلب گردد.

در این مرحله از بیماری، هیچ جریانی بر شما تاثیر نمی گذارد. هیچ حادثه ای تکان تان نمی دهد. نه از چیزی خیلی خوشحال می شوید نه چیزی خیلی غمگین تان می کند. ظاهرتان هم مثل یک آدم سالم و نرمال است. مثل بچه آدم، کارتان را می کنید؛ غذای تان را می خورید؛ حتی می خندید؛ اما به صورت یک ماشین. نه لذت برایتان مفهومی دارد نه درد. همه هم خوشحال و راضی… که خدا را شکر بالاخره رو به راه شدید و دارید زندگی تان را می کنید.

مثل این می ماند که یکی از آمپول های فلزی بزرگ دندانپزشکی را تزریق کرده باشند توی روحتان. دیده اید که… آدم اولش احساس کرختی می کند و بعد سنگینی و بعد احساس می کند که یک طرف صورتش آویزان است. حالا همین کار را انگار با مجموعه روح تان کرده اند… سِر… سنگین…لَخت… دیگر دردی نیست یا اگر هم هست حسش نمی کنید.

البته این بیماری و عوارضش تا این مرحله گزارش شده است… آیا کسی از عوارض بعدی آن خبر دارد.

وبلاگ آزاده. میم

Image Source

http://caryschmidt.com 

 

 

.

More from آزاده. میم
به دست آوردن دل مردها خیلی سخت نیست
قبل از این، یک نوع خاصی فمینیست بودم. از آن گونه ها که...
Read More