مرد بدشانس و آندره ژید

الکساندر سولژنیتسن مجموعه‌ای را تحت عنوان «زمزمه‌های از گولاک» در سال ١٩٣٧ تهیه دیده بود که برای اولین بار به زبان انگلیسی‌ توسط انتشارات دانشگاهی در لندن چاپ و منتشر شد. در بخشی از کتاب فوق که درباره گولاک – زندان مخوف استالین در سیبری – نوشته شده، خاطره کوچکی نیز به قلم ل. م لازاروف با نام «یادداشت یک شاهد عینی» به چاپ رسیده است.

مترجم آندره ژید

آندره ژید در سفر قبلی‌اش، در طی سفری به کنگو در تجربه‌ای رودررو با جنایت‌های استعمار، با تهیه و جمع‌آوری سفرنامه خود به کنگو، آن را به صورت کتابی مستقل به چاپ رساند.

به همین دلیل حکومت روسیه شوروی، آندره ‌ژید را در صف نویسندگان انقلابی و مترقی جهان قرار داد و در سال ١٩٣۶ از او برای بازدید از مسکو دعوت رسمی به عمل آورد.

آندره ژید به دعوت و بازدید رسمی از کارخانجات و مراکز در حال ساخت جواب منفی داد ولی مطرح کرد که به عنوان نویسنده خوشحال خواهد شد تا به شوروی بیاید و با مردم به گونه‌ای غیر رسمی ملاقات داشته باشد. آندره ژید پا را فرا‌تر گذاشت و از مدعوین خود خواست تا ترتیب سفر او را به «اسوانتیا» محروم‌ترین و دورافتاده‌ترین استان شوروی فراهم سازند.

هم‌بند من، رابینوویچ، به عنوان مترجم شخصی آندره ژید به کار گمارده شد و او را در سفرش به کوهستان‌های دورافتاده همراهی کرد. آندره ژید و مترجمش که به اعماق نقاط دورافتاده در روستاهای شوروی رفته بودند تصمیم می‌گیرند که شبی را در یک روستا بگذرانند.

آنها هنوز به ورودی روستا نرسیده بودند که متوجه جمعیت بومی کوه‌نشین می‌گردند که با پارچه‌های اعلانات از جنس مخمل قرمزرنگ به سمت شان در حال حرکت هستند. بر روی پارچه‌ها به زبان فرانسه جملاتی از کتاب آخر آندره ژید حک شده بود. ماموران دولتی به خیال خودشان برای خوش‌آمدگویی به او و ساختن تصویری خوب از روستا، سنگ تمام گذاشته بودند.

نویسندهٔ بسیار حساس فرانسوی که اصلا دل خوشی از تظاهر و فعالیت فرمایشی نداشت ماشین را در بدو ورود به روستا نگه داشت و اعلام کرد: «من همه‌چیز را فهمیدم، چیز بیشتری برای دیدن نمانده است».

در اولین فرصت، در بازگشتش به فرانسه، آندره ژید در کتابی از دروغ‌های تبلیغابی در شوروی پرده برداشت. او به ترفندهای رسانه‌های ما اشاره کرد و دست‌آوردهای پروپاگاندای دولتی را به تمسخر گرفت.

استالین دستش به او نمی‌رسید برای همین خشمش را بر سر هم‌بند من، رابینوویچ، مترجم بیچاره خالی کرد و او را به گولاک ما محکوم کرد.

 

Translated from the Russian by Kenneth Lantz. Reading editorial, Harper’s Magazine, April 2010

.

More from ترجمه ونداد زمانی
قصه گدایی که سگ شد
راه همیشگی ام، از اداره تا خانه و از خانه تا اداره،...
Read More