
واقعا صدها گزارش و مقاله پیدا می کنیم که می دانیم خوش تان خواهد آمد ولی خجالت می کشیم و دچار عذاب وجدان می شویم.
وقتی بخش بزرگی از جوانان کشور کار ندارند. یا کارشان پول زیادی نمی سازد. وقتی اغلب شان امید ندارند وقتی خیلی ها به فکر مهاجرت هستند واقعا ما چه حرفی برای گفتن می توانیم داشته باشیم؟
از مدهای شیک یا حتی مدهای معمولی و مطرح بگوییم؟ از اینکه ازدواج تجربه ثابت شده مفیدی است حرف بزنیم؟ اصلا نمی دانیم تشویق تان کنیم به ازدواج یا مجرد ماندن!
بگوییم سفر یادتان نرود. فیلم و تئاتر ببینید؟ برای فرد اجتماعی بودن حداقل ماهی یکبار مهمانی بدهید؟ اصلا حتی نمی توانیم از شما بخواهیم یک دوش ساده در روز را فراموش نکنید.
از عشق و شیطنت های جوانانه تان سخن بگوییم؟ بگوییم جنتلمن باشید. به سر و وضع و نظافت تان برسید و هدیه های ساده و صمیمی برای عزیزان تان بگیرید. آنها را به رستوران دعوت کنید. شاد باشید؟
از غذاها و مزه ها هم دیگر دل مان نمی آید بنویسیم. مدتی است از غذاهای ساده و ارزان نوشتیم ولی چقدر…
اگر هم نخواهیم از داخل ایران حرف بزنیم چقدر از شادی ها و امیدهای مردم سایر کشورها بگوییم؟ از جمع شدن هر روزه درون بارها و قهوه خانه ها بگوییم؟ از داشتن اینترنت پر سرعت بدون فیلتر…
از دستمزد یک ساعت کار یا یک هفته و یک ماه در کشورهای دیگر حرف بزنیم؟ توضیح دهیم قدرت خریدشان چقدر است؟
سیاسی بودن هم حدی دارد. خودتان شبانه روز درگیر واقعیت تلخ و رنج آور مدیریت سیاسی متوهم و دزد در کشور هستید و صدها هزار و میلیونها نفر از شما ناخواسته به سمت سیاسی دیدن پدیده های پیرامون شده اید.
زندگی نباید اینطور باشد که مردم ایران دارند تجربه می کنند. جامعه ایران شدیدا تبدار و نگران و منتظر است.
