Neil Gaiman یکی از معروفترین نویسنده های « تخیل علمی» است که مجموعه داستان مصور «The Sandman» و فیلم کارتونی «کارولاین» برایش شهرت جهانی کسب کرده است. در کنار دهها داستان کوتاه و رمان و مجموعه وسیعی از نقد ادبی، نویسنده فوق از پیشگامان وبلاگ نویسی ادبی نیز می باشد.
نایل گیمان از سال ٢٠٠١ یادداشتهای را در حین چاپ رمان « خدایان آمریکایی» در وب سایت خود به رشته تحریر در آورده است و در طی 11 سال گذشته توانسته است بیش از یک و نیم میلیون بازدید کننده ثابت برای تویتر و بلاگ خود تدارک ببیند. نویسنده 52 ساله انگلیسی که مدتهاست در آمریکا سکونت دارد به طور ضمنی به ستاره راک ادبیات شهرت یافته است. مجله « پروسپکت» به بهانه چاپ مجموعهایی از داستانهای کوتاه که با انتخاب او و اَل سارانتونیو به بازار آمده است مصاحبهایی با او ترتیب داده است که در آن مسائلی نظیر آینده نویسندگی و وبلاگ نویسی را به بحث کشیدهاست.
پروسپکت: باور عمومی بر این است که زندگی در دوره دیجیتال ما از داستان ها هم عجیبتر شده است و به همین دلیل این روزها برای داستان نویسی لازم نیست چیز خاصی را خلق کنیم ، برای خالق بودن تنها کافی است به دنبال ماجرای واقعی بگردیم و بعد از یافتن آن از صافی عبورش دهیم و…
Neil Gaiman : همیشه زندگی عجیبتر از داستان بوده است چون تخیل داستانی باید به هر صورت پذیرفتنی و قابل باور باشد ولی زندگی این لزوم را در خود نمیبیند. واقعیتهای درون زندگی سهمگینتر از تخیلات داستانی است، بگذار مثالی بزنم، همین چند روز پیش به عیادت دوست در حال مرگی رفتم که سرطان شش داشت و در حضور من پاکت سیگارش را درآورد و مشغول کشیدن شد. من به وضوح میتوانستم تبلیغ روی پاکت سیگار را ببینم که می گفت « سیگار کشنده است»، امکان ندارد از این ماجرای تلخ و غمگین بتوانم داستان یا فیلمی بسازم چون اثر هنری بدی خواهد شد ولی زندگی اصراری ندارد که هنر خوب یا بدی باشد، زندگی فقط وجود دارد.
پروسپکت : ماجرای «خوش ساخت» نویسی که بعدها مترادف شده است با صحیح نویسی از کجا آمده است؟
Neil Gaiman: از دهه هشتاد میلادی کم کم احساس کردم که داستانهای نوشته شده بعد از اواسط قرن بیستم دیگر آنقدر سرگشتهام نمیسازند که همه فکر و ذکرم این باشد که کتاب را زودتر ورق بزنم تا بفهمم چه ماجرای جالبی در صفحه بعد مرا مجذوب خود خواهد کرد. به عنوان یک ناقد، کتابهایی به دستم میرسید که بیشتر شبیه یک بشقاب غذای بسیار زیبایی بود که همه چیز داشت جز یک مزه لذتبخش… داستانهای که هر جمله اش به خودی خود بسیار زیبا بود ولی…
باید اذعان کنم که در آن مجموعه زائد ادبیات کودکان در دهه ٨٠ میلادی، اگر برای نمونه من عزم میکردم که یک داستان به انتشاراتی ها بفرستم که درباره نوجوانی بود که درسش را خوب نمی خواند و در آپارتمان زندگی میکرد و مثلا برادر بزرگترش معتاد به هروئین بود مطمئن هستم که طبق یک قرار کلیشهای مطلوب تشخیص داده نمیشد. داستانی که می فرستادم به دلایل مختلف نمره منفی میگرفت چون قهرمان داستان از طبقه متوسط نبود، پشت داستان یک نوع ایدئولوژی خوابیده بود یا زیادی تلخ و سیاه بود و لیست از پیش تعیید شده آنقدر ادامه مییافت که کسی جرئت نمی کرد حتی پیشنهاد چاپ را مطرح کند.
پروسپکت: می دانم که در جوانی به مقدار زیادی مجذوب نویسندگان مورد علاقهات بودی و برای همین چه احساسی داری راجع به دنیای اینترنت و میلیونها خوانندهای که در تماس مستقیم با تو هستند؟
Neil Gaiman: به خاطر میاورم وقتی که نوجوان بودم و در روزهای که به دلائلی کمی غمگین بودم به تلفنچی مرکزی زنگ میزدم و از آنها درخواست میکردم که شماره تلفن یک نویسنده را به من بدهند – که معمولا نمیدادند- و اگر موفق میشدم که به نویسندهای زنگ بزنم، تصورم این بود که فقط میتوانستم بپرسم در حال حاضر موضوع نوشتهاش چیست؟ و بیشک او جواب سادهای میداد و چیزی بیشتر از این اتفاق نمیافتاد. در آن دوران اصلا رابطه بین نویسنده و مخاطبانش مفهومی نداشت، در خوشبینانه ترین حالت هر دو طرف به این بسنده میکردند که مطمئن شوند طرف دیگر هم وجود دارد.
پروسپکت: برای نویسندگان جوان تر که در دوره مطرح شدن هستند چون ناظر واکنشهای قابل رویت نظیر اینکه چه مقدار آدم از وبلاگ شان بازدید کرده است یا چند دفعه در تویتر تعقیب شده اند یا مثلا درجه محبوبیت شان در « آمازون» چقدر است به آنها این امکان را میدهد که بلافاصله متوجه تشویق و دست زدن تماشاچیان و یا برعکس شاهد هو کردن شان باشند.
Neil Gaiman: این کمی نگران کننده است. گاها، نویسندگان جوان به من مراجعه میکنند و میگویند من به تازگی کتابی منتشر کرده ام و ناشرم از من میخواهد که یک وب سایت باز کنم ، جوابم معمولا به آنها این است که اگر نمیخواهی در اینترنت بنویسی قرار و ضرورتی وجود ندارد که حتما چون نویسنده هستی باید این کار را بکنی. یا اینکه از من میپرسند چطور میتوانم ١.٥ میلیون را جذب وبلاگم کنم؟ به آنها میگویم که باید از سال ٢٠٠١ وبلاگ نویسی ات را شروع می کردی و برای ٨ سال اول حتی یک روز را بدون نوشنن بلاگ نمیگذراندی…
http://www.prospectmagazine.co.uk/magazine/neil-gaiman-the-prospect-interview/
http://www.prospectmagazine.co.uk/
http://journal.neilgaiman.com/
http://twitter.com/neilhimself
.