شعر یکشنبه – زن مورد علاقه من

اول از همه: می خواهم زیبا باشد

زنی که با دقت در تنهاترین لحظه بعداز ظهر به سمت کتابفروشی می رود

موی سرش از حمامی که کرده است همچنان کمی خیس است

بارانی کهنه ایی باید پوشیده باشد که مدتی است رنگ خشکشویی ندیده

عینکش را درون کتابفروشی به چشم می زند و انگشت اشاره اش روی اشعار کتابم می چرخد

کتابم را برمیگرداند به قفسه کتابها

به خودش می گوید با پولی که بابت خرید این کتاب بدهم

می توانم بارانی خودم را بدهم خشکشویی

و انجام می دهد

First, I would have her be beautiful,
and walking carefully up on my poetry
at the loneliest moment of the afternoon,
her hair still damp at the neck
from washing it. She should be wearing
a raincoat, an old one, dirty
from not having money enough for the cleaners.
She will take out her glasses, and there
in the bookstore, she will thumb
over my poems, then put the book back
up on its shelf. She will say to herself,
“For that kind of money, I can get
my raincoat cleaned.” And she will.

Ted Kooser
from Poetry 180
Radom House, 2003

Written By
More from Saide Kardar
تفاوتِ پیر بشی الهی و Age Gracefully
همه می‌دونیم که دعای پیر بشی الهی یعنی جوانمرگ نشی و «...
Read More