ما فمینیست ها از خدا و مذاهب که قدیمی تر نیستیم. توی دنیای خداپرستان یک عالم خدای بد و خوب و متفاوت و متضاد هست. خدایان هزاران پیغمبر فرستادند که دشمن جان همدیگر شده اند. چرا به ما فمینیستها که می رسد همه ما را یک طور می بینند؟
یک زن فمینیست در حین اینکه از دنیای نابرابر خشمگین است می تواند لطیف و رمانتیک هم باشد. می تواند از دیدن مرد جذاب و با شعور، چشمانش ذوق کند.
یک زن مستقل که بعد از سالها درس تخصصی خواندن، یک عضو مفید و موفق جامعه شده در ضمن دوست دارد وقتی به رستوران می رود مردی که به وی علاقه دارد هزینه رستوران را بدهد. ما زنها لذت می بریم که مورد توجه قرار می گیریم.
برای خیلی از ما زنها چه فمینیست باشیم یا نباشیم یک حس دوست داشتنی است که مرد مورد علاقه مان در ماشین را برای ما باز کند. گل بخرد یا برای ما هدیه بگیرد.
من فکر می کنم مردی که از من خوشش آمده طبیعتا از این کارها لذت می برد. من هم به عنوان یک زن دوست دارم برای مرد عزیز زندگی ام هدیه بگیرم. به او احترام بگذارم و به خواسته هایش توجه کنم.
فمینیست بودن از زن بودن من نمی کاهد. من قدر مرد دلخواهم را خیلی خوب می دانم.
به نظر من وقتی یک مرد به خودش آنقدر اعتماد دارد که با زنی مستقل و بی نیاز و صاحب فکر و عقیده، علاقه پیدا کند به خودی خود نشانه قدرت مردانگی و جذابیتش است.
من حدود ۱۰ سال است با دوستان فمینیست معاشرت دارم و حقیقتا زنی را ندیدم که از مردان نفرت داشته باشند. بله زن و مرد تلخ و عوضی همه جا هست … دل شان پر از کینه هست. اینطور آدمها هر جا باشند یک چیزی پیدا می کنند که ضدش باشند.