اگر بپرسی چرا طرفدار تیم استقلال هستم ممکن است دهها دلیل بیاورم و از کیفیت بازیکنان تا عشقم به رنگ آبی بگویم اما راستش مهمترین دلیلش این است که شش ساله بودم و یک نفر که برایم عزیز بود طرفدار تاج بود و من هم تاجی شدم… بعدها هم که تاج مبدل به استقلال شد باز هم بر عهد و پیمانم با آبیها وفادار ماندم…
وطنم را دوست دارم و به احتمال قوی هیچوقت ترکش نخواهم کرد. اگر بپرسی چرا ممکن است دهها دلیل قشنگ بیآورم. از جغرافیای زیبای چهارفصلش و از تاریخ طولانی رازآلودش… اما راستش مهمترین دلیلش شاید این باشد که در اینجای زمین، فعلا راحتترم و با اطمینان بیشتری قدم برمیدارم و صاحب شغل و عنوانی هستم و از خطر کردن و کندن و رفتن و بیگانه بودن میترسم…
به هر حال روی اغلب تصمیمهای ما محیط پیرامون و روح زمانه تاثیر بسیار دارد…
درس سیاست نخواندهام و اطلاعاتم برای قضاوت کافی نیست… توی همین مملکت خودم هم هر روز جای حق و باطل و خوب و بد و قهرمان و ضد قهرمان عوض میشود چه برسد به صدها کیلومتر آنطرفتر… مثلا از وقتی که چشم باز کردهام همین مصدق خودمان گاهی خادم بوده و گاهی گاهی خیابان به اسمش زدهاند و گاهی اسمش را از حافظهها هم خط زدهاند. بالاخره معلوم نشد که کودتا بود یا قیام ملی یا برکناری قانونی یا …
خودمانیم… همین خاتمی خودمان که عبایش رنگی غیرمتعارف داشت و از تساهل و تسامح می گفت و توی سازمان ملل گفتوگوی تمدنها را تبلیغ می کرد امروز ناگهان از حمله حماس حمایت می کند ولی احمدی نژادی که توی همان سازمان از لزوم محو اسراییل و انکار هولوکاست نعرهها می زد حالاسکوت پیشه کرده و دم بر نمی زند…
من یک شهروند سادهام و نمی دانم که حق با کیست اما هر جا که جنگ میشود ناگهان ترکشها و گرد و خاکش و چشم و سینهی مرا نشانه می رود و روزگارم را به هم می ریزد…