بزرگترین بدبختی خوساخته بشر این هست که سیمکشی مغزش در دوران بسیار وحشتناکی که درون طبیعت وحشی زندگی می کرد ساخته شده است. این مغز بسیار هوشمند متاسفانه معیوب و پر از خطا و پیشداوری و ترس و خودفریبی است چون اگر اینطور ساخته نمی شد نسل بشر منقرض می شد.
مغز بشر به ناگزیر یاد گرفت که برای توجیح زندگی مدام قصه بسازد یا به قصه ها پناه ببرد چون می بایست در درون هر اتفاق و پدیده دنبال معنی بگردد. ما دنبال معنی هستیم تا قبول کنیم که هر اتفاقی حتما دلیلی دارد که یا به نفع ما یا به ضرر ما است.
ذهن خلاق و شدیدا هوشمند ما برایش کافی نیست به اتفاقی که قابل تایید توسط سنجش علمی است تکیه کند. پدیده های طبیعی و اثبات شده ساده علمی نظیر زلزله یا مریض شدن تا هر چیز دیگری، آنقدر پیچیده است که مغز و تعقل ما ترجیح می دهد به ساده ترین و آشکارترین جواب بسنده کند.
ما به یک آرامش اولیه سریع می رسیم وقتی به خودمان بگوییم حتما نقشه ایی در کار بود که این اتفاق یا آن اتفاق افتاد. ذهن ما برایش راحت تر است که برای هر اتفاقی به قصه پناه ببرد.
حتی در بهترین اجتماعات از نظر تحصیلات عالیه بیش از نیمی از آدمها نمی توانند این واقعیت علمی را بپذیرند که به خاطر به هم پیوسته بودن و تماس مداوم همه بشر در دنیای کنونی یک ویروس جهش یافته به نام کووید به خودی خود می تواند جان ۵۰ میلیون نفر را بگیرد.
قصه جویی ما که عملا یک جواب سریع کلی به یک اتفاق طبیعی است می گوید حتما یک حکومت و قدرت این ویروس را عمدا وارد زندگی بشر کرده است. آنهایی که با قصه ضد شرق بزرگ شده اند می گویند کار چین است تا اقتصاد و دمکراسی را فلج کند و ابرقدرت اصلی شود.
آنهایی هم که با قصه ضدغربی بزرگ شدند می گویند کار امریکا است تا بتواند وقتی دارویش را می سازد هم درون آن میکروچیپ بگذارد تا ما را کنترل کند و البته قصه همیشگی سودهای میلیاردی که از فروش دارو ببرد. خیلی ها هم در بینابین این قصه ها به داستان هایی که جواب های سرع و ساده و بزرگ دارد پناه می برند.
هر جای این سیاره باشیم با چشم خود می بینیم که وضعیت آب و هوا و باران و گرما شدیدا به هم خورده است ولی ترجیح می دهیم واقعیت گرمای زمین را انکار کنیم یا نادیده بگیریم تا به شیوه زندگی و مصرفی که داریم ادامه دهیم.
یکی دیگر از بزرگترین قصه هایی که در مغز ما شکل گرفته است این است که حکومتها فقط و فقط دزد و بد و مطیع کمپانی های بزرگ هستند تا ما را برده وار استعمار کنند.
متاسفانه سیاستمداران هم با اینکه حقیقت های ساده مدیریت سیاسی و اقتصادی را می دانند برای پیروز شدن و رای آوردن به قصه پناه می برند تا اعتماد و رای ذهن ذاتا ضدعلمی شهروندان را به دست آورند.
همه ما درون انواع قصه ها بزرگ می شویم. دنبال شغل و عشق و هدف می گردیم و با پناه بردن به انواع قصه های پیش و پس از مرگ، زندگی بسیار پیچیده را تحمل می کنیم.
برای کل بشر این حقیقت دشوار است که ذهن خود را به تجربه و دانش علمی بسپارد. برای همه ما تقریبا غیرممکن است که حوادث غیرمترقبه روزانه را بدون دلیل ببینیم.
ما متاسفانه نمی توانیم بدون قصه زندگی کنیم چون قصه یعنی معنی… ما همیشه دنبال معنای زندگی و اتفاقات و ماجراهایش می گردیم.
ذهن ما نمی تواند ببذیرد که اکثریت اتفاقات و ماجراهای طبیعت پیرامون ما بدون منظور و معنایی که ما فکر می کنیم ایجاد می شوند. اتفاقاتی که قبل از پیدایش ما و بعد از انقراض ما هم ایجاد می شوند.
متاسفانه هنرمندان دنیای انسانها یا همان قصه گویان اصلی، مثل سیاستمداران می دانند که اگر بخواهند آثارشان مورد مقبولیت مردم باشد باید هنرشان دارای معنا و قصه باشد. باید آدمهای بد و خوب در قصه های شان داشته باشند که با هم بجنگند تا تشویش همیشگی ذهن مشوش ما را آرام سازند.
مشکلات ذهن قصه گو و قصه خواه بشر در بسیاری از آثار دانشمندان زیست شناسی، روانشناسی و متفکرین مدام تکرار می شود ولی گوش و ذهن انسان برایش سخت است آن را بپذیرد.
خلاصه و برداشت عمومی از مقاله « مشکل قصه ها»
https://3quarksdaily.com/3quarksdaily/2023/05/the-problem-with-stories.html
More from ونداد زمانی
آیا زور بازو برای بقا در این دوران کافی است
همه ما می دانیم که شاید برای بیش از ۱۰ هزار سال،...
Read More