بوسهِ جواد دهن‌لق

جواد اولین بار آرزو را پشت یک صندوق پست کنار پارکینگ محله بوسید. بعد آن، تا هفته‌ها، ما هر روز جزئیات بیشتری از زبان خود جواد درمورد آن بوسه می‌شنیدیم.

اینکه آنروز آسمان ابری بود ولی بعد آفتاب شد، اینکه چند دُم‌جُمبانک همان حوالی می‌چرخیدند، اینکه مامور پست با موتور خورجین‌دارش از کنارشان رد شد ولی توجهی به آنها نکرد و …

راستش بوسهٔ جواد و آرزو کم‌کم داشت اتفاق مهم رفقای محل می‌شد. چهل روز از آن اتفاق می‌گذشت و ما می‌دانستیم آرزو آدامس شیک دوست دارد و موقع بوسه چشمانش را می‌بندد و دستانش به جای اینکه حلقه شوند دور کمر جواد، مثل دو زائدهٔ آویزان از شانه‌هایش رها می‌شوند به سمت پائین.

ما می‌دانستیم آرزو بوی عطر بلولیدی و کرم نیوآ می‌دهد و گوشهٔ لبش یک خال مشکی دارد که با کرم پودر می‌پوشاند، ما می‌دانستیم موقع بوسیدن‌شان، بوی بادبادک‌های کاغذی دوران کودکی می‌آمد، بوی سریش تازه می‌زد زیر دماغ جواد!

روز چهلم، جواد دوباره رفت بالای منبر و جزئیات بیشتری برای مان فاش کرد، چیزهای جدیدتری از شلوغی بازارچهٔ نزدیک صندوق پست و عبور پاترول ماست و خیاری نیروی انتظامی و لرزش مستمری که زیر پوست تنش حس می‌کرد.

آنروز جواد با طاقتی طاق شده گفت بچه‌ها بریم پای صندوق و چهلم این بوس تاریخی رو در محل برگزار کنیم! با بچه‌ها جملگی رفتیم پای صندوق پست معروف! صندوق پست انگار از باقی صندوق‌ها بزرگتر بود، با یک رنگ زرد درخشان و چند پوستر کج و معوج رنگ رو رو پریده و یک آگهی ترحیم که با دقت، صاف و مرتب چسبانده بودند.

جواد آن صندوق پست را مانند تمثال قدیسان صومعه‌ای دور یا یک معبد کوچک و مقدس، می‌پرستید. ما چند پسر عزب‌ اوغلی دور صندوق پست حلقه زدیم و هرکدام آرزویی را در خیالمان پروراندیم و دستانمان را به دور کمرش حلقه کردیم و بوی بلولیدی و کرم نیوآیش را عمیق و گرم نفس کشیدیم.

صندوق زرد پست مانند کعبه‌ آن میانه ایستاده بود و بوی سریش تازه و کاغذ خیس خوردهٔ بادبادک ساطع می‌کرد. من غرق در رویایم بودم که چشمم افتاد به آگهی ترحیم صاف و مرتبی که درست روبرویم بود. بالای آگهی نوشته بود چهل روز گذشت. گوشهٔ اعلامیه، عکس مرد مسنی بود با کراوات و صورتی اصلاح شده و یک خال مشکی گوشهٔ لبش. چند دم‌جمبانک خاکستری آن طرفتر گوشه پارکینگ بی‌خیال می‌لولیدند.

More from بهروز مایل زاده
ماجرای خروس و گربه‌ها و عمامه پرانی
وقتی قصه ها تعبیر واقعی پیدا می کنند.
Read More