سخنان اخیر رضا پهلوی بیشتر از همیشه مورد توجه محافل سیاسی قرار گرفت وقتی که ضمن تسویه حساب شفاف با هر نوع حکومت و مقام موروثی، خود را یک «شورشی» نامید که می خواهد قفس سلطنت اجباری و موروثی را بشکند.
حرکتی تا حدودی غیر منتظره که ازسوی دموکراتها و حمهوریخواهان با خوش بینی محتاطانه، مورد استقبال قرار گرفت و سلطنت طلبان را دچار سرگیجه و عصبیت کرد.
انگیزه رضا پهلوی از این حرکت علیه جریاناتی که تا امروز حامی پر و پا قرص او بوده اند، چیست؟ شاید حرکت رضا پهلوی شورشی از سرنومیدی و عصبیت نباشد بلکه فراری سنجیده و حرفه ای از دست سلطنت طلبان افراطی است.
شاید بیش از چهل سال زندگی در غرب و مشاهده تحولات عظیم چهار دهه گذشته، رضا پهلوی و احتمالا همسر و فرزندانش را متقاعد کرده است که دوره « با سنت به جنگ سنت رفتن» سپری شده است و رضای تاج بر سر به اندازه سیدعلی عمامه بر سر، مضحک و قدیمی است.
بر اساس آمار و شواهد، محبوبیت نسبتا گسترده رضا پهلوی عملا ربطی به نفوذ اندکِ سلطنت طلبان ندارد. او محبوبیت خود را مدیون پدر و پدر بزرگ خویش است که بانیان سکولاریسم و مدرنیزاسیون در ایران بوده اند. در حقیقت دور شدن از سلطنت طلبان، نه تنها به کاهش محبوبیت او منجر نمی شود، بلکه چه بسا سبب افزایش اعتبار او نیز بشود.
در آمریکا اتفاقات مهمی افتاده است و امروز کسی در کاخ سفید مستقر شده است که مثل نفر قبلی نمی خواهد بر سر اسب لکنده ای شرط ببندد که سر در آخور سنت دارد و نای رفتن تا ته خط را هم ندارد.
فرشگرد برای آن سر بر آورده بود که برای ترامپ نامه « بیا ما را بکش» بنویسد. حالا آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت! به نظر می رسد که دوران فرشگرد بازی تمام شده باشد و از این پس، جلب حمایت ایالات متحده در گروی بازی در زمین اپوزیسیون دموکرات قرار داشته باشد.
نظر بر عوامل یادشده، می توان تصور کرد که رضا پهلوی برای حفظ و افزودن بر سرمایه اجتماعی خود چاره دیگری جز ورود به «میدان جمهوری» نداشته است.
آنچه رخ داده، نه شورش یک «شاهزاده» که اقدام سنجیده یک فعال سیاسی است. اقدامی که باید مورد استقبال جدی جمهوریخواهان قرار بگیرد تا راه برای یک همکاری ثمربخش گشوده بشود.
پیوستن قطعی رضا پهلوی به جمهوریخوهان، یک فرصت تاریخی ملی و بین المللی برای تحقق گذار مسالمت آمیز به دموکراسی فراهم می آورد.