موقع عقد، اگر کوچکترین سوء نیتی هر کدام از طرفین در پنهانی ترین لایه های قلب شان داشته باشد، عقد شرعا، عرفا، اخلاقا و انصافا اشکال دارد.
آقا داماد جان بر کف و کف بر جان، چکی بی محل میکشد و زیر برگه عقد را امضا میکند و تعهد به پرداخت مهریه ی عندالمطالبه ی مثلا ۶۰۰ سکه به عروس خانم می دهد، در صورتی که اموال خودش و اجدادش ۱۰۰ سکه ی طلا نمیشود. بدهی سنگینی که حالا توان آن را ندارد و به احتمال قوی هرگز به استطاعت آن نخواهد رسید. این کار دورغ است.
حتی اگر توان پرداخت مهریه را هم داشته باشد اگر برای لحظه ای این فکر از ذهنش بگذرد و در دل بگوید «اوهو کی، کی داده کی گرفته. من که نمیخوام بدم» فاتحه عقدنامه خوانده است.
در طرف دیگر عروس خانم، پای سندی را امضا میکند که طبق قوانین جاری کشور، باید بشود بخشی از اموال داماد و حتی برای خروج از منزل بایستی از او اجازه بگیرد. اما در دل میداند که چنین تعهدی را حتی اگر شوهر جوانش طلب نماید عملی نخواهد کرد و قرار نیست پای آنچه امضا کرده بایستد و در دل میگوید، بیخود بیخود! مگه من کنیزشم؟
یعنی هر دو طرف پای عهدنامه ای را امضا میکنند و قراردادی میبندند که در دل، مفاد آنرا قبول ندارند. هر دو طرف میدانند نیت به اجرای آنچه تعهد میدهند ندارند.
قرارداد زندگی دو سر سوخت، با تکیه بر چک بی محلی که پشتوانه اش طلا، اما چشم اندازش طلاق است.
طبق شرع، کوچکترین سوء نیت به هنگام هرگونه قراردادی، آنرا مشکل دار میکند.طبق عرف، وقتی معامله ای میکنی و از ابتدا در آن غش باشد، معامله مذموم است.
پیوندی که با نیتی دروغ، حتی خفی تر از راه رفتن مورچه ای سیاه در شبی سیاه بر سنگی سیاه، شروع شود ناپایدارتر از آن است که بشود حسابی روی آن باز کرد.
با این اوصاف ببینید چند درصد ازدواجهای سالهای اخیر، از بیخ و بن ایراد دار بوده است. اگر ازدواج را شراکت ببینیم، ببینید چه بلایی سر این مشارکت آمده و چه تعداد عقد و ازدواج سوء نیت دار ثبت شده و چه تعداد کودک در این فضا رشد کرده اند.
پایه ی زندگی که از ابتدا با امضای دروغین، پای سندی رسمی اما دروغین گذاشته شود، همیشه لرزان است.
خانه از پای بست بی جان است