آقام فوق دیپلم ریاضی داره زمان پهلوی، نمیدونم الان معادلش چی میشه. وقتی تو وزارت راهِ اون زمان مشغول کار بود. حقوقش از بقیه کارمندا یه صد تومنی بیشتر بود و این یعنی سواد پول میاره. کسی که ریاضیش خوبه میدونه که یه جورایی نتیجه خیلی از کارها رو میشه پیش بینی کرد مثلا یکیش پارتی بازی.
عموم خدابیامرز میگفت از مشهد کوبیدیم رفتیم تهران دیدنِ داداش قاسم که اونموقع مسوول فروش تریلی ماکِ آمریکایی بود. میگفت بعدِ گرفتن وقت از منشی و نشستن پشت در، تا جلسه تموم بشه رفتیم تو اتاق.
همچین خاطرجمع نبودم که یه تریلی ماک بدون نوبت نصیبم بشه. اتفاقا همین هم شد. داداش قاسم پارتی بازی نمیکرد.
آقام دشمن جدیِ پارتی بازی بود. همیشه به منم میگه؛ اگه پارتی بازی کنی دو تا مشکل برای خودت درست کردی، اول اینکه حقِ یکی رو دادی به کس دیگه و تا قیامت بدهکار اون بابا میشی دوم اینکه توقع داری یه روز اون بابا هم برای تو یه کاری انجام بده.
آقام قبل از انقلاب از وزارت راه استعفا داد. بدون ماک، بدون پس انداز. چون حاضر نمیشد زیر برگه هایی رو امضا کنه که میدونست حق و ناحقه.
آقام مردِ باسوادیه. فوق دیپلم ریاضی داره. همیشه به من میگفت درس بخون تا یه چیزی بشی و مثل من راننده نشی. آخه بعد از استعفا و دو سه سالی بیکاری آخر نشست پشت یک تریلی نه از اون تریلی های ماکِ آمریکایی.
بلکه یه تریلی مازِ روسی که با قرض و قوله خرید. حالا که بازنشست شده یه زندگیه آروم و بی دردسری داره. آقام هنوزم میتونه نتیجه بعضی چیزا رو پیش بینی کنه. میگه این مملکت به «مرد» نیاز داره نه مدرک. این روزها همه یه لیسانس درِپیت تو خونه شون دارن.
منم برای اینکه باسواد بشم هرچی تونستم درس خوندم. بازرگانی خوندم، روابط عمومی خوندم، رسانه خوندم، علوم سیاسی رفتم ولی حالا آقام به مدرک تحصیلیم افتخار نمیکنه میگه اگه «مرد» باشی من از تو راضی ام.