یکی از فیلسوفان معاصر که در ایران کمتر به او پرداخته شده ارنست بلوخ است. بلوخ را فیلسوف «امید» نامیدهاند و مفهوم امید تقریبا تمام اندیشه او را در بر میگیرد.
امیدی که بلوخ از آن سخن میگوید به مثابه نفی وضعیت موجود و فرارفتن از آن است. به تعبیر ارنست بلوخ، امید مانند رؤیادیدن با چشمان گشوده در روز است.
در اسطورههای یونان، پاندورا نخستین زن روی زمین، فرض شدهاست. او به دستور زئوس از آب و گِل ساخته می شود تا پرومتئوس که با انسانها دوستی میکرد را مجازات کند.
به پاندروا جعبهای در بسته داده می شود که تمام شرهاس انسانی مانند پیری، رنج، بیماری، جنون و… در آن تعبیه شده بود.
به پاندورا هشدار داده بودند که در جعبه را هرگز نگشاید. اسطوره ایی که خیلی شبیه داستان آدم و حوا است و هشدار برای نخوردن سیب درون بهشت اولیه…
پاندورا علیرغم هشدارها در جعبه را گشود و از آن همه ش های ممکن به سوی انسان سرازیر شد،
اما در آن جعبه چیزی بود که به انسان ارادهی نفی تمام این نقصانها و رنجها را میداد و آن چیز تنها و تنها «امید» بود.
امید در حال حاضر مهمترین مسئله جنبش مدنی ایران است. امیدی که نه برساخته از چرخه «خشم-نفرت-یاس» و باز تولید دوباره نظم گذشته که بر مبنای نوعی آگاهی از برساختن آزادی و عدالت در آینده است.