کرونا و من و ترک سیگار

راستش من دیر سیگاری شدم نزدیک به سی سالگی، با همون کلیشه «دخترِ منو سیگاری کرد» غلطهای اضافه! خودم خواستم دیگه.

الان که بعد صبحانه رفتم حیاط خلوت و سیگار کشیدم مثل سگ به اونها که سیگار نمیکشن حسادت کردم و مثل شغال دلتنگ روزهایی شدم که خودم سیگار نمیکشیدم، اون روزها که اگر کسی یا جایی سیگار میکشیدن و تعارف میکردن میگفتم «نه، مرسی،سیگاری نیستم» یا میگفتم «ما از روزگار به قدر کافی میکشیم»

در توصیه های بهداشتی این روزها میگن: شماره یک ماسک بزنید شماره دو دستکش بپوشید شماره سه سیگار را ترک کنید شماره چهار موقع عطسه از دسمال کاغذی استفاده کنید و …

آدم لجش درمیاد، حرصش میگیره،که یک مشت گاو دارن این دستورالعملها رو تدوین میکنن، ترک سیگار رو به راحتی استفاده از دستمال کاغذی متصور شدن! آره واسه اونکه سه چهار نخ در روز میکشه شاید به این راحتی باشه که اونم تازه بستگی به آدمش داره و میزان وابستگی و عمق درگیری روح و روانش با عادتها!

اما جدای این غرغرها باید اعتراف کنم هیچوقت مثل این روزها انگیزه ترک سیگار رو نداشتم. نه که امروز یکی کمتر بکشم فردا دوتا کمتر بکشم، دلم میخواد کلا نکشم! انقدم به دوستانم که نگران سلامتی ام هستن هی دروغ نگم که «آره امروز کمتر کشیدم نگران نباش مراقب هستم»

در یکی از پوسترهای هشدار نسبت به مصرف سیگار، آدمی را نشان میده که غل و زنجیری به پا داره، برای من معنی سیگار با این تصویر خوب تداعی میشه، اینکه وقتی مهمانی میری اول سراغ بالکن رو میگیری و بعد که میای همه یک جور دیگه نگاهت میکنن، اینکه بچه برادرت رو نمیتونی ببوسی چون حاوی دود درجه دو سیگار هستی و براش ضرر داره و خلاصه از این قل و زنجیرها زیاد سراغ دارم.

اما فکر میکنم دور نباشه اون روز که وقتی سیگاری بهم تعارف بشه بگم «مرسی، ممنون، سیگاری نیستم»

فعلا برم یک نخ بکشم.

 

 

image source

https://www.express.co.uk/

More from امید حنیف
دنیا باید این شکلی باشه، این خوبه
فکر می‌کنم تابستان ۷۷ بود، من نوجوان بودم و با دختری دوست...
Read More