اروپا چطور ثروتمند شد

by Johannes Lingelbach (1622–1674)

طبیعی است وقتی صحبت از ثروت اروپا می شود بلافاصله سود بیکران حاصل از برده داری و استعمار دنیا را به ذهن می آورد ولی ثروت، دانش و تکنولوژی که آنها را با کشتی های اقیانوس پیما برای استعمار به تمام نقاط جهان برد در خود اروپا مقدمتا ایجاد شده بود. سئوال اصلی این است که چگونه اروپا از رشد عظیم اقتصادی در درون خودش برخوردار گشت؟

براساس یک نظریه که بر استقلال حکومت های محلی اروپا تاکید می ورزد، برای قرنها، هیچ حکومت یا امپراطوری ایجاد نشد که بتواند همه اروپا را متفق و تحت یک نظام سیاسی در آورد. برای همین، اروپا همیشه شاهد رقابت های شاهان محلی با هم بوده است. وجود رقابت و تلاش برای تصاحب یا ورود به بازارهای همسایگان، یا از راه جنگ صورت می گرفت یا از طریق تولید وسایل بهتر و ارزانتر …

رقابت اقتصادی مداوم بین حکومت های محلی اروپا، باعث شد که برتری دانش و توانایی تکنولوژی بهتر، هدف اصلی هر کدام شان باشد. از حدود ۶۰۰ سال پیش، کشورهای اروپایی، همه تاکیدشان در گردآوری دانشمندان، مخترعین، کاشفین صنعت و هنر در کشور خود بودند.

مورخین می گویند شاید جنگ و رقابت مداوم بین حکومت های محلی اروپا، قرار دادن تعرفه و مالیات های سنگین بین همدیگر، هزینه زیادی را برای کل اروپا ایجاد می کرد ولی در درازمدت، رقابت بین نقاط مختلف اروپا، به نفع رشد اقتصادی و علمی و صنعتی و نظامی همه آنها شد.

ادوارد گیبسون نویسنده کتاب « تاریخ سقوط امپراطوری مسیحی غرب» می گوید: « اروپا از ۱۲ حکومت محلی مجزا و مستقل تشکیل یافته بود و خود این قضیه نگذاشت اروپا به یک دیکتاتوری بزرگ با قوانین و کنترل سراسری منجر شود.  به همین خاطر در اروپا، استاندارد رفتار با انسانها و بخصوص استقلال در شیوه معیشت و تجارت نیز، از کنترل مطلق یک قدرت بلامنازع خارج گشت.

رقابت مداوم حکومت های مختلف در اروپا مهمتر از همه باعث شد که امکان سانسور مطلق و سراسری  در برابر اندیشه علمی و نظری ایجاد نشود. هر دانشمند و نظریه پرداز و اصلاح طلب در هر زمینه ایی اگر ایجاد می شد و با کنترل و محدودیت یک حکومت محلی روبرو می گشت به سرعت توسط رقیبان دیگر استقبال می شد. نوشته های گالیله اگر در ایتالیا اجازه نشر نمی گرفت سر از یک کشور دیگر در می آورد.

اروپا با وجود تکه تکه بودن حکومت هایش، از یک حس اتحاد هم برخوردار بود که ناشی از دو دلیل مشخص بود. زبان لاتین حرف اول را در دانش عمومی اروپا می زد. دانشگاه ها و موسسات اصلی آموزش، اروپا را از نظر دانش عمومی، به هم متحد و قابل دسترس می ساخت. همه اروپا تقریبا از یک سیستم کمابیش مشابه آموزش برخوردار بودند.

مسیحیت دلیل دومی بود که در درون رقابت های مناطق مختلف اروپا، باعث ایجاد یک حس مشترک نیز می شد. در حقیقت،  قبل از کلمه اروپا، از دیرباز، این منطقه با عنوان « دنیای مسیحیت یا Christendom شناسایی می شد.

اندیشه علمی و فلسفی به راحتی در حال سفر و جابجایی در نقاط مختلف اروپا بود. فیلسوفان و معلمان دوره رنسانس، روشنگری، انقلاب علمی و انقلاب صنعتی در تمام دانشگاه های مختلف اروپا درس می دادند.  آنها حتی در شهرهای مختلف اروپا همزمان زندگی می کردند.

دائرالمعارف نویسی، مقاله نویسی و نامه نگاری بین دانشمندان سراسر اروپا، بدون هیچ محدودت ناشی از رقابت دولت ها، همواره وجود داشت. یک آزمایش ساده در المان، به فاصله ماه و سال، در سایر کشورها مورد بررسی و آزمایش مجدد قرار می گرفت و تصحیحات،  هم مدام افزایش می یافت و هم در سراسر اروپا منتشر می گشت.

اروپا در مراحل اولیه مدرنیسم، توانست از دو عنصر رقابت دولت ها و هویت متحد ناشی از زبان مشترک علمی و از همه مهمتر عدم وجود یک دیکتاتوری سراسری، سود ببرد و سیستم اقتصادی با رشد بسیار و به همان نسبت ثروت زیاد را نیز ایجاد کند.

بازاریان و تجار بزرگ شهرها و کشورها، هر جا که محافظه کاران جلوی رشد یک ایده یا تکنولوژی را می گرفتند وارد میدان می شدند و نمی گذاشتند چرخه سودمند تحول « غرب» از نفس بیفتد. نتیجه اش ایجاد ثروتمندان تجار صفتی نظیر خانواده « مدیچی» بود که سرمایه اش به تنهایی از همه شاهان اروپا بیشتر بود.

سودهای بیکران بعدی که از طریق برده داری و استعمار به اروپا منتقل شد نمی توانست ایجاد شود اگر اروپا به ثروت بانک داران هلندی قرن ۱۶ و تکنولوژی کافی برای بلندپروازی استعماری نمی رسید. ذهن استعماری وقتی شکل گرفت که اروپا توانست به مدد انقلاب علمی و بعدها انقلاب صنعتی، دریانوردی و ناوگان دریایی اش را شکل دهد. همه این اقدامات نیز با حمایت باروت و تفنگ و سلاح آهنی پشتیبانی می شد که به سرعت در داخل اروپا در حال تحول بودند.

اروپا به دلایل بسیار و مهمترین آنها، به وجود نیامدن یک حکومت دیکتاتوری سراسری اروپای، توانست در طی رقابت و اتحاد، ثروت، دانش و بلندپروازی اولیه را آنقدر وسیع ایجاد کند که طمع بلعیدن ثروتِ جهان را در سر بپروراند و عملی سازد.

و این البته یک نظر و استدلال از میان تنوع وسیع دلایل و نظرات است.

How Europe became so rich – Joel Mokyr

Joel Mokyr is the Robert H Strotz Professor of Arts and Sciences and professor of economics and history at Northwestern University in Illinois. In 2006, he was awarded the biennial Heineken Award for History offered by the Royal Dutch Academy of Sciences. His latest book is A Culture of Growth: Origins of the Modern Economy (2016).

More from ونداد زمانی
ما مازندرانی ها و انواع بارانی که داریم
زِلف شِه – بارانی آنقدر نرم که مثل مه روی زلف می...
Read More