یادداشت های یک مهاجر افغان

 

o93apt

علی بودا، نویسنده وبلاگ « یادداشت های یک مهاجر افغان» از قدیمی ترین بلاگ نویس های ساکن ایران، با روایت هایش، چهره زیبا، پرتپش و صد البته غمگین از وضعیت هموطنانش در افغانستان و سراسر جهان ارائه می دهد. او با جدیت تمام، هم نقش مورخ مردم کشورش را ایفا می کند و هم وظیفه حفاظت از فرهنگ عامه را یک تنه در نوشته هایش به دوش می کشد.

دختران و پسران اجتماع ما

سال ها قبل هر کسی ازدواج می کرد خانه و مسکن نداشت که هیچ، کار و بار درستی هم نداشت ، پدر و مادر این دو قناری به هم رسیده را یا به طبقه ی بالای منزل می فرستادند و یا به زیر زمین خانه ، کار هم ، شاگردی و خرید و فروش و خلاصه چیزی بود که یک لقمه ی نان در بیاید. کوتاه سخن این که مرد و زن در کنار هم به خانه و ماشین وباغ و ویلا می رسیدند یا هر دو بیچاره می شدند وبه خاک سیاه می نشستند .

امروز اما اوضاع تغییر کرده است ، آدم ها همه چیز را از همان اول می خواهند ، می گویند کی حوصله دارد بنشیند و ببیند که طرف در کارش موفق می شود، بعد تو به خواسته هایت برسی . برای همین است که وقتی شنیدم دختر دانشجوی 25 ساله رویاهای شیرینش را در کام خواهی از مردی 52 ساله ی پول از پارو بالا رفته می جوید تعجب نکردم .

پسرها امروز به خوبی جلوی ان احساس های درونی و نابشان را می گیرند ، ان احساس تعلق خاطر را از وجودشان بیرون می کنند ، مقابلشان می گذارند و می گویند « تو دیگر چه می گویی صبر داشته باش همه چیز را ردیف می کنم ، بگذار تو را با دسته اسکناس های دخترکان متمول و شاغلی به سرمنزل خوشبختی برسانم که کسی جرات سلام و علیکم با پدر اورا هم نداشته باشد.»

اری اجتماعی که ما اکنون در ان زندگی می کنیم دارد به این سو می رود ، پیمودن پله های ترقی از راه پله های میان بر و یا آسان سورهای سریع .

در واقع دیگر کسی در انتظار شاهزاده ای با اسب سپید نیست بلکه این انتظار برای خود شاه و یا وزیر است . در میان ما افغان ها هم رسم و رسومات گذشته ارام ارام رنگ می بازند. جامعه کوچک ما مهاجرها هم تغییر کرده ، دیگر کسی در سال های اوج احساس های پاک ، بدنبال نیمه ای به نام نیمه ی گمشده نمی گردد. یافتن موقعیت، این تنها چیزی ست که هدف نهایی ست .

جوان ها برای دختران به خارج رفته سرو دست می شکنند ، چه می دانی که با امدن یکی از این خانواده های به اروپا رفته به هنگام بازگشت به ایران ، از کجاها که طالب و خواستگار نمی اید. خانواده های دختر دار هم با رویی گشاده از مردان مقیم اروپا استقبال می کنند ، و اگر نوبت و حق تقدمی باشد , نوبت اول از ان اوست ، نه جوان کارگری که گچ های سفید لای ناخن هایش را با هیچ ابزاری در این دنیا نمی توان پاک کرد.

یادداشت های یک مهاجر افغان

More from علی بودا
روستای مستضعفین
این چهارمین مطلبی است که از علی بودا نویسنده افغان ساکن ایران...
Read More