
بخش زیادی از انسان دنیای امروز حتی اگر معتقد به نوعی از ایمان به شکل شخصی یا عرفانی باشد عملا یقین کافی به مشیت و سرنوشت و آخرت ندارد تا سختی و پیچیدگی زندگی روزمره را برایش مهار کند.
انسان دوران قدیم همه برنامه هایش از قبل تنظیم شده بود و نسل اندر نسل درون روستایش می ماند. نه مهاجرت به شهرها عمومی بود. نه طلاق و نه سواد و نه بهداشت عمومی. اصلا فرصت توسعه هیچ نوع توقع بیشتر یا امید به دنیای زمینی نداشت.
بشر دنیای قدیم تغییر در زندگی اش نمی دید. رابطه آدمها با والدین و فرزندان معلوم و مشخص بود. توقع و رابطه زن و شوهر هم از قبل تعیین شده بود و همه به ناگزیر تکرار و تحمل می کردند.
آدمهای دوران قدیم، یاد می گرفتند که بهترین کار، کسب رضایت خدا و وعده های خوبش برای آخرت بود وگرنه آتش و شکنجه بهشت در انتظارشان بود. این سیستم پاداش و جزا، هم توقع شان را محدود نگه می داشت و هم ارامش می آورد…
انسان امروزی با از دست دادن سیستم پاداش و جزای مذهبی، برای تحمل زندگی به ناگزیر و برای همیشه مردد است… تکیه گاهی محکم و پر صلابت به باورهای جادویی ندارد. شکننده است و خطاپذیر. می داند که اگر کم بیاورد بار سرزنش و گناه بر روی شانه تنهای خودش است.
انسان امروزی زندگی مصرفی اش در مجموع بهتر شده است. همه انسانها واکسنی در بدن شان هست که جلوی یک بیماری مهلک یا مرگبار را گرفته است. بخش بزرگی از بشر فرصت تحصیل و کسب تخصص دارد. اما چون باید فقط روی خود ناچیزش حساب کند مردد و پریشان است.
انسان امروزی به خاطر همه تغییرات خواسته یا ناخواسته تمدنی، مدام درون بحران و آشوب و تغییر زندگی می کند. این واقعیتی است که اگر آن را درک کند کمی و فقط کمی بیشتر، درون این طوفان روزمره، موقعیت کمی بهتری پیدا کند.
نکته آخر اینکه هنوز خوش به حال افرادی که می توانند به بخشی از باورهای خوب قدیمی تکیه کنند و آن را همزمان با ارزش ها و اخلاق جدید در هم بیامیزند.
Image source
https://unsplash.com/@henmankk
.