مردها هم احساس دارند. خیلی هم زیاد

هنوز کاملا دکتر نشده بودیم ولی در یک بیمارستان بزرگ در بخش اورژانس کشیک می دادیم. ۱۱ نفر که هم دوره بودیم ولی از دو دانشکده پزشکی مختلف.

گاهی به بهونه ایی دور هم جمع می شدیم. بزن و برقص و مشروب و سیگار هم بود. من که برا دیدن جاوید می رفتم. کشیک دادن های طولانی خیلی خسته و ضعیفم کرده بود. خیلی وقتا میرفتم ولی اون کشیک داشت و نمی اومد.

یک بار خبردار شدم سه شنبه قراره خونه محسن جمع بشیم. می دونستم جاوید هم هست. وقتی رسیدم، سالن تاریک بود. بازی نور و صدای موسیقی تند، داشت بدنهای خسته و عصبی دکترای رزیدنت رو می تابوند.

محسن تا من رو دید یه کوکتل احتمالا آلبالو ودکا داد بهم. یه چیزی هم گفت که از بس صدای موسیقی بلند بود نشنیدم. دو سه قلپ سریع سر کشیدم و رفتم وسط.

یه ذره زیادی حالم خوب بود. می رقصیدنم و می چرخیدم که یه دفعه صورت سه تیغه شده جاوید روبروی صورتم ظاهر شد.

اصلا نفهمیدم چی شد ولی وسط اون تاریکی و شلوغی شروع کرد به بوسیدنم. حس اینکه بقیه دارند می بینند کلافه ام کرده بود.

نذاشتم رقص و موسیقی تموم بشه. زدم بیرون. اومدم توی خیابون و می خواستم زنگ بزنم به اسنپ. بغض کرده بودم و از خودم بدم اومده بود شدید.

جاوید هم دنبالم زد بیرون. اون پالتوی کارآگاهی خاکستری اش رو پوشیده بود. از همه ما بیشتر، دکتری بهش می اومد. اومد طرفم. بی مهابا دستم رو گرفت و کشوند به سمت ماشینش.

سر هر چراغ قرمز از هم لب می گرفتیم. نگاهش خیلی مهربون بود. توی خونه تمیز و مرتبش در طبقه هفدهم، همون دم در من رو بغل کرد. خیلی آروم می بوسید و نوازشم می کرد. نشستیم روی مبل.

من می خواستم اینقدر لفت نده و ببره منو به اتاق خواب ولی داشت با موهام بازی می کرد. دوباره شروع کرد بوسیدن… داشت دگمه های پیرهنش و بلوزم در می اومد که دیگه ادامه نداد.

گیج مشروب و عطش جنسی ام بودم و نمی تونستم درست فکر کنم. می خواستمش و اون هم که داشت با حرارت می بوسید منو … پس چرا؟

یه دفعه از جاش بلند شد و با یه حالت خیلی معصومانه گفت من هنوز از نظر روحی و عاطفی آماده نیستم. خیلی وقته ازت خوشم میاد ولی هنوز نمی شناسمت. من اگه از نظر عاطفی کاملا درگیر نباشم سکس نمیخوام داشته باشم… یه مدت به من فرصت بده

اینها البته ماجرای سه ماه پیش بود. این روزها حداقل هفته ایی دو بار پیش همیم. جاوید این روزها هم خیلی احساساتیه هم مثل من، خیلی میخواد.

Image source

https://markmanson.net/




Written By
More from ناشناس
نگاهی سریع به پانصد سال اخیر ایران
قرن سرنوشت ساز هیجدهم که اروپا چهار نعل می تاخت و انقلاب...
Read More