دیشب بهترین سکس زندگی‌ام را با شوهرم داشتم

 قیافه همه این زنهای ناراحت و غمگین از صدمتری داد میزنه که تنها هستند و محتاج محبت. مثل برگهای خشک توی یه گلدون که هنوز نمرده. کافیه یه ذره بهش توجه بشه تا جون بگیره.

بهش گفتم چشمات یه راز ناگفته داره. گفتم تو نباید خمود و ناراحت و نگران باشی. حق تو نیست اذیت بشی. هر چی گفتم سکوت کرد و ذوق کرد.

همه چی مثل همیشه خوب پیش می رفت. هر روز خوشگلتر می شد. می دیدم که داره هر روز داغ تر میشه. یه ذره دیگه باید صبر می کردم. همچنان باید تعریف می کردم. باید میگذاشتم خودش بیاد طرفم. من بودم که بهش اعتماد به نفس دادم.

مثل موم نرم شده بود. حالا وقتشه که بهش بگم ریسک کنه. بخواد هوس جدیدش رو آزمایش کنه. معلومه که میاد سمت من.

اون روز جمعه که دیدمش چشماش از دور برق می زد. اومد طرفم. همه جانش شده بود خواستن. شکارم توی چنگم بود. تسلیم شده بود و اومد بگه که حق داری تصاحبم کنی. مال توام. اومدم خودم رو بهت بدم.

به اینجا که می رسید جذاب تر از همیشه می شدند. من هر کدوم شون رو توی همون دیدار اول می تونستم اینطوری ببینم. حدس بزنم که بعدا من رو می خوان.

احساس غرور دوباره مثل حس زیر دوش آب گرم ایستادن، پاشید روی پوستم. پخش شد توی رگ هام. احساس فاتح بودن بزرگترین لذتی بود که سال ها است دارم در مواجه با این زنان تکرار می کنم.

هنوز چند قدم مونده بود که به من برسه. هر روز بیشتر می اومد طرفم. آونقدر مبهوتِ قدرت شکار کردنم بودم که متوجه نشدم حسِ توی چشماش تغییر کرده.

جلوم ایستاد. هنوز انگار بدنم زیر دوش آب گرم بود. لذت می بردم که جلوم ایستاده و قراره خودش رو به من بسپاره.

یه ذره این پا و اون پا کرد. به اطراف نگاه کرد. همه شون اول خجالت می کشند. اومد جلو تا بغلم کنه. بعد یک دفعه تعظیم مودبانه ایی کرد. همونطور که سرش پایین بود گفت: « نمی دونم چطور ازت تشکر کنم. دیشب بهترین سکس زندگی ام را با همسرم داشتم»

دوش آب گرمی که داشت روی سرم می ریخت تبدیل شد به آب داغی که صورت و شونه ها و همه بدنم رو می سوزوند. می دیدم که دارم شبیه یه گلدون پژمرده می شم. برگهام داشتند می سوختند.

 

Photo by  Michael Dam

More from محمود الوند
داستان‌های ممنوع – اولین سکس بعد از مدتها
تازه داره حالم خوب می شه. تونستم از تخت بیام پایین. از...
Read More