نفرین شاعر ایرانی

عباس سلیمی آنگیل، به همان اندازه که عاشقانه نویسی در زبان فارسی را دوست دارد به همان اندازه نیز، در ابراز احساسات خشم الود و مایوس موفق است. در قطعه «برای او، برای من»، توانسته است رنج شاعر محنت کشده ای چون منوچهری طبیعت سرا، ناامیدی خیام و رندی حافظ را با هم ترکیب کند. او در این  قطعه ادبی، واکنش تلخی نشان داده است به بلبشوی اسفناکی که در جامعه وجود دارد.

 

 برای او ، برای من

خدا پتو آفرید، برای او آفرید

تن از هلو آفرید، برای او آفرید

هیچ‌گاه حسرت زندگی دیگران را نخورده‌ام. خواسته‌ام زندگی مشابه داشته باشم، اما هیچگاه حسرت و افسوس در کارم نبوده است. اما امروز سپیده دم برای یک قرار کاریِ نکبت بار و پلشت، به نوشهر رفتم و شب هنگام باز گشتم. غروب سری به کنارهٔ دریا زده بودم . در پلاژ نوشهر، جوانکی دست در کمر گیسو بلندی دیدم که پتوی گلبافِ گوزن نشان را دور خود پیچیده بودند و غروب خورشید را چنان می‌نگریستند که گویی حرف سهراب سپهری راست است و واقعا: «پشت دریا‌ها شهری است»

خسته بودم و قرار کارِ توهین آمیز و چندشناک خود را، با آرامش آنان قیاس کردم و از رودگان اثنی عشر و حتی کبدم آهی سرد برخاست! کمتر از بیست سال می‌نمودند و در ماه مبارک و فرخنده و خجسته و با شکوهِ رمضان، در ماه ضیافت الله، در چنین ایامِ به غایت میمونی! دربِ خودروی «خدا مدلی» را گشودند و دزدانه و زیر جُلکی، به دور از چشم شیخ و شحنه و محتسب، نوشیدنی‌هایی بس گوارا به رگ زدند با نوای قُلپ قُلپ قُلپ!

سنشان بیشتر از بیست سال نبود، اما جهت احتیاط، بیست و یک سال!

آن دو داروگِ عاشق، آن دو دوشندهٔ پدرانِ شیری! آن دو عزیز زاده‌ ای که در عمرشان، دست و انگشتان قلمی خود را به چیزی  حرص الود نیازیده‌اند، از کجا آورده‌اند؟  آن آرامش و آن ماشین و آن… از کجا آمده؟

لابد؛ «با خدا دادگان ستیز مکن/ که خدا دادگان را، خدا داده است!»

یا «هذا مِن فضل ربّی!»

هان؟! آری؟

با خودم گفتم:

خدا پتو آفرید، برای او آفرید

تن از هلو آفرید، برای او آفرید

جام و سبو

فرشته خو آفرید، برای او آفرید!

خدا وطن آفرید، برای من آفرید

نقشهٔ اَن آفرید، برای من آفرید

زاغ و زغن

کِرم و کفن آفرید، برای من آفرید!

More from عباس سلیمی آنگیل
کلاغ حلقه به پا – ۶
گفتم: «زورت به بچه‌های هشت‌متری نرسیده می‌خواهی از من انتقام بگیری؟ گول...
Read More