در باره فیلم فرشته ها با هم می‌آیند

Fereshteha_Ba_Ham_Miayand

روحانی مسجدمان که در و همسایه، حاج‌آقا براتی صدایش می‌کردند چهره‌ای مقدس و معصوم بود. یادم می‌آید سر پدرم را با سوالاتم در مورد زندگی حاج‌آقا به درد می آوردم. چون فهمش برایم مشکل بود که روحانی مسجد هم  فرشته و فرستاده خدا باشد و هم مثل ما دستشویی برود و اجابت مزاج کند و …

یک روز که حاج‌آقا به عادت همیشگی قبل از وضو گرفتن برای قضای حاجت رفت، مثل کابوی فیلم وسترن کنار دستشویی کناریش سنگر گرفتم و چند دقیقه‌ای سراپا گوش ایستادم. صداهایی که از دل و روده حاجی درآمد و به گمانم آش نذری همسایه خودمون در آن بی تاثیر نبود، تقدسش را در نظر کودکانه ام فرو ریخت و او را به طبقه انسانی امثال من و پدرم نزول داد.

این شکستن معصومیت و تقدس روحانی محل، خیلی شبیه جایگاه  نزول یافته روحانیت در انظار عمومی به خاطر نقش سیاسی و مدیریتی شان از اول انقلاب تاکنون می باشد. تلاش هایی نیز از طرف موسسات سینمایی وابسته به آنها صورت گرفته است تا تصویر زندگی یک انسان ساده و بی آلایش را برای روحانیون تهیه و تبلیغ نمایند.

فیلم هایی نظیر مارمولک، زیر نور ماه، طلا و مس و رسوایی  نیز با همین نیت ساخته شده بودند که در بعضی موارد با توجه به فیلمنامه خوب یا سوژه عامه پسندشان، موفق به جذب مخاطب هم شدند.

فیلم «فرشته‌ها با هم می‌آیند» به کارگردانی و نویسندگی حامد محمدی انگاربرای ارضای حس کنجکاوی‌ کودکانه  کارگردان تهیه شده است چیزی شبیه سنگر گرفتن من کنار مستراح مسجد محل خودمان و کنجکاوی کودکانه ای که برای شناخت مقدار تقدس حاج اقا براتی به خرج داده بودم.

در بخش‌هایی از فیلم می‌بینیم که مثلا احمد که یک روحانی است (  با بازی جواد عزتی) پشت به دوربین لیلا را قلقلک می‌دهد. بدین وسیله کارگردان سعی دارد به روابط عاشقانه احمد به عنوان یک روحانی و لیلا بپردازد  ولی متاسفانه با وجود داشتن حق عبور کردن از خط قرمرها،  اثری گنگ و بی‌مایه به جای می‌گذارد. حامد محمدی اجازه داشت و می توانست به خلوت خصوصی یک روحانی دسترسی داشته باشد ولی خلاقیتش و شاید جسارتش از حدِ یک دید زدن پا فراتر نگذاشت.

حامد محمدی با رها کردن پایان این فیلم، کلکسیون اشتباهاتش را کامل کرد تا آنجا که برای بازبینی و تفسیر این فیلم تنها می توان به این خلاصه بسنده کرد که: فرشته‌ها باهم می‌آیند، داستان روحانی جوانی را روایت می‌کند که همسرش سه قلو می‌زاید و برای تامین مخارجشان به تکاپو می‌افتد، فقط همین!

More from آراد افشار
فیلمِ انتهای خیابان هشتم
یادم می‌آید دوره دبیرستان را با تلخی با به پایان رساندم. از ماجرای...
Read More